درس دویست و یازدهم تا دویست و بیست و پنجم:
جميع پيشگامان در تصنيف و تدوين نهضت اسلام، شيعه بودهاند
بسم الله الرّحمن الرّحيم
و صلّي الله علَي محمَّدٍ و آلِهِ الطَّاهرين،
و لعنةُ اللهِ عَلَي أعْدائهم أجْمعينَ مِنَ الآنَ إلي قيام يَوْم الدِّين،
وَ لاَ حَوْل و لاقُوَّةَإلاَّ بالله الْعَلِيِّ العَظيمِ
قَالَ اللهُ الحَكيمُ فِي كِتَابِهِ الكريم:
بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
ن´ وَالْقَلَمِ وَ مَا يَسْطُرُونَ. مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ. وَ إنَّ لَكَ لاََجْراً غَيْرَ مَمْنُونٍ. وَ إنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ.[1]
«ن، و سوگند به قلم و آنچه به سبب قلم (و يا با قلم) مينويسند، كه تو (اي پيغمبر) به واسطة نعمتي كه خدا به تو داده است ديوانه نميباشي؛ و حقّاً و حقيقةً تو داراي پاداش و مزد پيوسته و غير منقطعي هستي؛ و حقّاً و حقيقةً تو بر اخلاق عظيمي استوار ميباشي!»
چون پيرامون تفسير اين آيات مباركات در جلد چهاردهم از اين دورة «امامشناسي» در ابتداي مجلس دويست و يكم از ص 199 تا ص 203 از تفسي «الميزان» استاد بزرگوار فقيد - تغمّده الله في رضوانه - بحثي مختصر به ميان آمد، اينك از شرح و تفصيل دربارة آن خودداري نموده، به ذكر رواياتي چند در فضيلت و اهميّت و عظمت كتابت از مرحوم آيةالله سيّد محسن امين عامِلي كه در كتاب «مَعَادنُ الجواهرِ و نَزْهَةُ الْخَوَاطر» خود ذكر نمودهاند مبادرت مينمائيم: ايشان ميگويند:
بازگشت به فهرست
روايات و آثار وارده در فضيلت كتابت
در ترغيب بر كتابت، و وعده به ثواب جزيل بر نوشتن، بسياري از آثار وارد است: از آن قبيل است آنچه از پيغمبر اكرم صلياللهعليهوآلهوسلّم نقل شده است كه فرمود: قَيِّدُوا الْعِلْمَ بِالْكِتَابِ! «علم را به واسطة نوشتن مهار كنيد!»
و أيضاً روايت شده است كه: مردي از انصار عادتش اين بود كه: در حضور پيامبر مينشست، حضرت به او گفتند: اِسْتَعِنْ بِيَمينِكَ! وَ أوْمَي بِيَدِهِ، أيْ خُطَّ! «از دست راستت كمك بگير! و اشاره فرمود به دست او، يعني: بنويس!»
و در حديث آمده است: لاَ تُفَارِقِ الْمِحْبَرَةَ! فَإنَّ الْخَيْرَ فِيهَا وَ فِي أهْلِهَا إلَي يَوْمِ الْقِي'مَةِ. مَنْ مَاتَ وَ مِيرَاثُهُ الْمَحَابِرُ وَ اْلاقْلاَمُ دَخَلَ الْجَنَّةَ. «از دوات و مركّبدان جدائي مگير! زيرا كه خير در آن است و در صاحبانش تا روز قيامت. كسي كه بميرد و ميراث وي دواتهائي و قلمهائي باشد، داخل در بهشت ميگردد.»
و از حسن بن علي عليهماالسّلام روايت است كه: إنَّهُ دَعَا بَنِيهِ وَ بَني أخِيهِ فَقَالَ: إنَّكُمْ صِغَارُ قَوْمٍ وَ يُوشِكُ أنْ تَكُونُوا كِبَارَ قَوْمٍ آخَرِينَ، فَتَعَلَّمُوا الْعِلْمَ! فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ أنْيَحْفَظَهُ فَلْيَكْتُبْهُ وَلْيَضَعْهُ فِي بَيْتِهِ![2]
«چون پسرانش و پسران برادرش را طلبيد و احضار كرد، بدانها گفت: حقّاً و حقيقةً شما امروز كوچكان قومي هستيد و نزديك است كه بزرگان قومي ديگر گرديد! بنابراين علم بياموزيد! و كسي از شما كه توان و قدرت آن را ندارد كه حفظ كند، پس آن را بنويسد و در خانهاش قرار دهد!»
و امام جعفر الصادق عليهالسّلام فرمود: اُكْتُبُوا! فَإنَّكُمْ لاَ تَحْفَظُونَ حَتَّي تَكْتُبُوا. «بنويسيد! چرا كه شما حفظ نميشويد مگر آنكه بنويسيد.»
و أيضاً فرمود: الْقَلْبُ يَتَّكِلُ عَلَي الْكِتَابَةِ. «دل اعتمادش به نوشتار است.»
و أيضاً فرمود: اِحْفَظُوا كُتُبَكُمْ فَإنَّكُمْ سَتَحْتَاجُونَ إلَيْهَا. «كتابهاي خود را حفظ كنيد، زيرا كه به زودي در آينده بدانها نيازمند خواهيد شد!»
و همچنين آنحضرت به مُفَضَّل بن عُمَر گفتند: اُكْتُبْ وَبُثَّ عِلْمَكَ فِي إخْوَانِكَ، فَإنْ مُتَّ فَأوْرِثْ كُتُبَكَ بَنِيكَ، فَإنَّهُ يَأتِي عَلَي النَّاسِ زَمَانٌ هَرْجٌ لاَ يَأنَسُونَ فِيهِ إلاَّ بِكُتُبِهِمْ! «بنويس و علمت را در ميان برادرانت انتشار بده و بگستر، هنگام مرگ كتب خود را براي فرزندانت به ارث بگذار، چرا كه بر اين مردم زمان هَرْج ميآيد كه در آن زمان انس نميگيرند مگر به كتابهايشان.»
مرحوم امين در اينجا هَرْج را معني نموده است كه: الْهَرْجُ به سكون راء، مصدر است. گفته ميشود: هَرَجَ النَّاسُ هَرْجاً از باب ضرب، در صورتي كه در فتنه و اختلاط و قتل بيفتند. و اصل معنيش عبارت است از كثرت و وسعت. و هَرْج فتنه است در آخرالزّمان.
ابن قَيْس رُقَيّات در ايّام فتنة ابن زبير گويد:
لَيْتَ شِعْرِي أأوَّلُ الْهَرْجِ هَذَا أمْ زَمَانٌ مِنْ فِتْنَةٍ غَيْرِ هَرْجِ؟!
«اي كاش ميدانستم: آيا اين اوَّل زمان فتنه و بلاي آخر زمان است؛ يا زماني است از فتنه غير فساد و فتنة آخرالزّمان؟!»
و مراد به كُتُب در دو حديث ديگر، احاديث مرويّه از أئمّه: است.
و مراد از كلام آنحضرت: سَتَحْتَاجُونَ إلَيْهَا (به زودي در آينده بدانها نيازمند خواهيد شد) يا به جهت فقدان امامي است كه از وي بپرسيد از شدت تقيّه، و يا به جهت حصول غيبت. پس اخذ احكام در آن زمان منحصر ميگردد به اخذ از كُتُب.
و نيز كلام آنحضرت: بر اين مردم زمان هَرْج ميآيد - الخ، يعني زمان فتنه و قتل و خوف كه در آن مَفْزَع و مَلْجَأي در اخذ احكام غير از كتابهايشان ندارند. و چه بسا از اين خبر ميتوان استدلال بر حجّيّت اخبار مردم مورد وثوق نمود.
و رسول خدا صلياللهعليهوآلهوسلّم فرمود: إنَّ الْمُومِنَ إذَا مَاتَ وَ تَرَكَ وَرَقَةً وَاحِدَةً عَلَيْهَا عِلْمٌ كَانَتِ الْوَرَقَةُ سِتْراً فِيمَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّارِ؛[3] وَ أعْطَاهُ اللهُ بِكُلِّ حَرْفٍ مَدِينَةً أوْسَعَ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا.
وَ مَنْ جَلَسَ عِنْدَ الْعَالِمِ نَادَاهُ الْمَلِكَ: جَلَسْتَ إلَي عَبْدِي، وَ عِزَّتِي وَ جَلاَلِي لاَُسْكِنَنَّكَ الْجَنَّةَ مَعَهُ وَ لا اُبَالِي.
«چون مومن بميرد و از خود ورقهاي بجاي گذارد كه بر روي آن علمي بوده باشد، آن ورقه پرده و حجابي ميان وي و ميان آتش ميگردد، و خداوند در مقابل هر حرفي بهاو شهريعطا مينمايدكه از دنيا وآنچه درآن است وسعتش بيشتر ميباشد.
و كسي كه نزد عالم بنشيند خداوندِ سلطان او را ندا كند: به نزد عبدِ من نشستي، سوگند به مقام عزّتم و جلالم حقّاً و حقيقةً من تو را با وي در بهشت سكني' ميدهم و باكي هم ندارم.»
و براي تو در اين باره بس است گفتار حضرت صادق عليهالسّلام:
إذَا كَانَ يَوْمُ الْقِي'مَةِ جَمَعَ اللهُ النَّاسَ فِي صَعِيدٍ وَاحِدٍ وَ وُضِعَتْ الْمَوَازِينُ، فَيُوزَنُ دِمَاءُ الشُّهَدَاءِ مَعَ مِدَادِ الْعُلَماءِ، فَيُرَجَّحُ مِدَادُ الْعُلَمَاءِ عَلَي دِمَاءِ الشُّهَدَاءِ.[4]
«چون روز قيامت برپا گردد خداوند جميع مردمان را در زمين هموارِ واحدي گرد ميآورد و ميزانهاي عمل قرار داده ميشود؛ در اين حال خونهاي شهيدان را با خامه و اثر بجاي مانده از قلم بر روي كاغذ عالمان ميسنجند، پس اثر خامة عالمان بر خون شهيدان ترجيح مييابد.»
شيخنا شهيد ثاني (ره) فرموده است: علّتش آن است كه: از خامه و مداد علماء پس از مرگشان بهره ميبرند، و امّا از خون شهداء پس از مرگشان بهره نميبرند.
و مرحوم امين ميفرمايد: امّا من ميگويم: خونهاي شهيدان، صَرف نظر از جهات خارجيّه در حدّ ذاته فائدهاي ندارد، نه در حياتشان و نه پس از مرگشان؛ و امّا فضيلت آن به اعتبار آثار مترتّبة بر آن جهادي است كه در راه نصرت دين و اظهار حقّ تحقّق پذيرفته است؛ و اين اثر هم غالباً پس از شهادت باقي ميماند. بنابراين وجهش آن است كه بگوئيم: آنچه بر خامة علماء مترتّب ميگردد از كتابت علوم دين و منافعي كه از آن مترشّح ميباشد، چه در حياتشان و چه بعد از مماتشان، عظيمتر است از آنچه بر جهاد و قتل في سبيل الله مترتّب ميشود.
و از پيغمبر صلياللهعليهوآلهوسلّم وارد است كه: إذَا مَاتَ ابْنُآدَمَ انْقَطَعَ عَمَلُهُ إلاَّ مِنْ ثَلاَثٍ: صَدَقةٍ جَارَيةِ، أوْعِلْمٍ يُنْتَفَعُ بِهِ، أوْ وَلَدٍ صَالِحٍ يَدْعُو لَهُ.
«چون فرزند آدم بميرد، عمل وي بريده و منقطع ميگردد مگر از سه چيز: صدقة جاري، يا علمي كه از آن نفع برند، يا فرزند صالحي كه براي وي دعا نمايد.»
مراد از صدقه، وقف در راه خدا ميباشد؛ و مراد از علم، كتابت علم است يا آنچه كتابت را هم شامل گردد، و شامل ميشود علمي را كه غير او از او تعلّم نمايد و پس از او مردم بدان منتفع گردند؛ همچنانكه بعضي از اخبار آتيه بر آن دلالت دارد.
و از جمله سخنان حكماء و علماء در بارة كتابت اين است كه گفتهاند:
لَوْ أنَّ فِي الصِّنَاعَاتِ صِنَاعَةً مَعْبُودَةً لَكَانَتِ الْكِتَابَةُ رَبّاً لِكُلِّ صِنَاعَةٍ.
«اگر حقّاً در ميان اقسام صنايع، صنعتي يافت ميشد كه خداوندِ معبود بود هر آينه كتابت، پروردگار و آفريدگار تمام صنايع ميگشت.»
قَيِّدُوا الْعِلْمَ بِالْكِتَابِ. «بر علم به وسيلة نوشتن بَنْد نهيد!»
الْعِلْمُ صَيْدٌ وَ الْكِتَابَةُ قَيْدُهُ. «علم صيد است، و نوشتن بَنْد نهادن بر آن است.»
الْخَطُّ لِسَانُ الْيَدِ. «نوشتن به واسطة خطّ، زبان دست است.»
تَسْوِيدٌ بِخَطِّ الْكَاتِبِ أمْلَحُ مِنْ تَوْرِيدٍ بِخَدِّ الْكَاعِبِ. «سياه كردن با خطّ نويسنده، مليحتر است از سرخاب زدن بر چهرة دختر جوان تازه پستان برآمده.»
كَمْ مِنْ مَآثِرَ أثْبَتَتْهَا الاقَلامُ فَلَمْتَطْمَعْ فِي دُرُوسِهَا الايَّامُ. «چه بسيار از افعال حميده و مكرمتهاي به ارث رسيدهاي را قلمها بجاي گذاشت كه گردش روزگار نتوانست در كهنگي و فرسودگي آنها طمع ببندد.»
مَنْ خَدَمَ الْمَحَابِرَ خَدَمَتْهُ الْمَنَابِرُ. «كسي كه دواتها را خدمت نمايد، منبرها وي را خدمت مينمايند.»
و شاعر گويد:
مِدَادٌ مِثْلُ خَافِيَةِ الْغُرَابِ وَ أقْلاَمٌ كَمُرْهَفَةِ الْحِرَابِ
وَ قِرْطَاسٌ كَرَقْرَاقِ السَّرَابِ وَ ألْفَاظٌ كَأيَّامِ الشَّبَابِ[5]
«مُرَكَّبي است كه از خامه ميريزد مثل پرهاي نرم سياه كلاغ؛ و قلمهائي است كه مانند دشنههاي برّنده و تيز شده ميباشد.
و كاغذي است كه مانند سَراب تلالو و لَمَعان دارد؛ و الفاظي است كه چون دوران جواني زنده و جان پرور ميباشد.»
خطيب با سند متّصل خود روايت ميكند از حارث از علي اميرالمومنين عليهالسّلام كه گفت: قَيِّدُوا الْعِلْمَ، قَيِّدُوا الْعِلْمَ - مَرتَّيْنِ!
« علم را قيد كنيد! علم را قيد كنيد! دوبار فرمود.»
و همچنين با سند متّصل ديگر خود روايت ميكند از حبيب بن جري كه گفت: علي عليهالسّلام گفت: قَيِّدُوا الْعِلْمَ بِالْكِتَابِ. «علم را به واسطة نوشتن قيد كنيد!»
و أيضاً با سند ديگر خود روايت ميكند از مُنْذربْن ثَعْلَبَة از علي عليهالسّلام كه گفت: مَنْ يَشْتَرِي مِنِّي عِلْماً بِدِرْهَمٍ؟! «كيست كه از من علم را به يك درهم خريداري كند؟» أبوخُيْثَمه گفت: يعني علي ميگويد: يَشْتَرِي صَحيفَةً بِدِرْهَمٍ يَكْتُبُ فِيهَا الْعِلْمَ. «صحيفهاي را به يك درهم بخرد تا علم را در آن بنويسد.»
و نيز با سند ديگرش از داود از ابو اسح'ق همْداني از حارث از علي اميرالمومنين عليهالسّلام روايت ميكند كه گفت: مَنْ يَشْتَرِي مِنِّي عِلْماً بِدِرْهَمٍ؟! قَالَ: فَذَهَبْتُ فَاشْتَرَيْتُ صُحُفاً بِدِرْهَمٍ[6] ثُمَّ جِئْتُ بِهَا. [7]،[8] «كيست كه از من علم را به يك درهم بخرد؟! حارث ميگويد: پس من رفتم و صحيفههائي را به يك درهم خريدم و آنها را حضور علي آوردم.»
بازگشت به فهرست
اسامي شيعيان از تابعين كه تدوين كتاب نمودند
مستشار عبدالحليم جُنْدي چنين گويد: در زمان حيات نبي يا حيات علي، شيعيان علي به او در تدوين اقتدا نمودند يا آنكه بگو: شيعيان براي تنفيذ امر رسول هدايت شدند.
ابن شهر آشوب ميگويد: «اوَّلين كسي كه در اسلام تصنيف نمود علي بن ابيطالب بود، پس از او سلمان فارسي، و پس از او ابوذر.» و هر دوي آنها از شيعيان علي ميباشند.[9]
و سيوطي روايت ميكند كه: علي و حسن بن علي از كساني بودهاند كه كتابت علم را ميان صحابه مباح كرده و دست به كتابت زدند.
و أبورافع غلام رسول الله و پاسدار بيت المال علي در كوفه، كتاب «سنن و احكام و قضايا» را نوشت. موسي بن عبدالله بن حسن ميگويد: مردي از پدرم از تشهّد سوال كرد. پدرم گفت: بياور كتاب ابورافع را. آن كتاب را بيرون آورد و آن
مطلب را براي ما قرائت نمود.
امّا عليّ بن أبورافع كتابي در فنون فقه بر مذهب أهل البيت نوشت - يعني آراء عليّ بن أبيطالب - و أئمّه مقام و شأن اين كتاب را عظيم ميشمردند و شيعيان خود را بدان وادار مينمودند.
و از زمرة شيعيان علي، زيد جهضمي ] جُهَني [ است كه در ركاب علي جنگ كرد، و كتابي تأليف كرد كه خطبههاي آنحضرت را شامل بود.
و از ايشان است رَبِيعَة بْن سُمَيع كه كتابي در زكات شتر و گاو و گوسفند دارد.
و از ايشان است عبدالله بْن الْحُرّ الْفارسي[10]؛ وي شمّهاي از حديثي را كه در عهد رسول خدا جمع نموده بود نوشت.
و از ايشان است أصْبَغ بْن نُباته كه از صحابة علي بود، و از او روايت كرد كتاب عهد وي را به سوي مالك أشْتَر نَخَعي و وصيّتش را به پسرش: محمّد بن حَنَفِيَّه.
و از ايشان است سُلَيْم بن قَيْس هِلالي كه از صحابة علي بود، و داراي كتابي در امامت ميباشد؛ و داراي مقامي رفيع و منزلتي عالي است در مذهب از حيث اصول. - تا آنكه گويد: و پيش از امام باقر صحيفهاي نزد امام زين العابدين بود كه مُسَمَّاة به «صحيفة كامله» بوده است. و از امام زين العابدين به سوي شيعه رسالههائي بازگرديد كه از جملة آنهاست رسالة حقوق و رسالهاي به سوي ابنشِهاب زُهْري.[11]
و همچنين عَمْرو بْن أبي مِقْدام كتابي جامع در فقه تأليف نمود كه آن را از امام زينالعابدين روايت مينمايد.
و چون نوبت امامت به امام صادق رسيد مردم را بر تدوين علم برانگيخت و تشويق و ترغيبي بليغ نمود، موضوع آن علم هر چه بوده باشد: ديني يا دنيوي. فقه عبادات يا معاملات يا علوم تطبيقيّه؛ و پيوسته ميگفت: الْقَلْبُ يَتَّكِلُ عَلَي الْكِتَابَةِ. «دل اعتمادش به نوشتن است.»
و خود آن امام علوم را بر تلاميذش املاء ميكرد، و براي آنان دوات و كاغذ مي آورد و ميگفت: اُكْتُبُوا فَإنَّكُمْ لاَتَحْفَظُونَ حَتَّي تَكْتُبُوا. «بنويسيد، به علّت آنكه شما حفظ نميگرديد مگر زماني كه بنويسيد.»
و سفيان ثَوْري از وي تقاضا كرد تا حديث خطبة رسول الله را در مسجد خَيْف روايت كند و از وي اميد داشت تا او امر كند تا براي سفيان كاغذ و دوات بياورند و سفيان ثبت نمايد.
امام صادق امر كرد تا آوردند و سپس املاء نمود: بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحيمِ. خُطْبَةُ رَسُولِ اللهِ فِي مَسْجِدِ الخَيْفِ: نَضَّرَ اللهُ عَبْداً سَمِعَ مَقَالَتِي فَوَعَاهَا وَ بَلَّغَهَا مَنْ لَمْتَبْلُغْهُ!
يَا أيُّهَا النَّاسُ! لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ مِنْكُمُ الْغَائِبَ! فَرُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ لَيْسَ بِفَقِيهٍ. وَ رُبَّ حَامِلِ فِقْهٍ إلَي مَنْ هُوَ أفْقَهُ مِنْهُ.
«به اسم خداوند كه داراي صفت رحمانيّت و رحيميّت است. خطبة رسول خدا در مسجد خَيْف: خداوند شاداب و خرّم گرداند بندهاي را كه كلام مرا بشنود و آن را حفظ كند و برساند آن را به كسي كه كلام من به وي نرسيده است.
اي مردم! واجب است هر كس از شما حضور دارد آن را برساند به كسي كه حضور ندارد؛ چرا كه چه بسيار، بَرَنده و روايت كنندة فقهي وجود دارد كه خودش داراي فقه و درايت روايت نميباشد. و چه بسا، بَرَنده و روايت كنندة فقه و علمي وجود دارد كه آن را به سوي كسي كه از او أفقه و أعلم است ميبرد و براي او روايت مينمايد.»
و عبدالله حَلَبي كتابي نوشت و آن را بر امام صادق عرضه داشت، و حضرت آن را نيكو و صحيح شمردند. و اينك خواهيم ديد: يونس بن عبد الرّحمن كتاب «يَومٌ وَ لَيْلَةٌ» را به نوادة آنحضرت امام عسكري عرضه ميدارد و حضرت آن را صحيح ميشمارند و امر ميكنند تا بدان عمل نمايند.
و چون امام مهدي در نيمة دوم از قرن سوم غائب گرديد، شيعه نيازمند شد تا رجوع كند به مُدَوَّناتي كه خزينههاي شيعه آنها را ذخيره كرده بود؛ زيرا كه نزد شيعه امام آشكاري نبود تا از او مسائل خود را بپرسند؛ و لهذا كتابت در نزد شيعه در قرن چهارم رو به فزوني نهاد.[12]
مرحوم آية الله سيّد حسن صدر در «الشِّيعة و فنون الاءسلام» گويد: الصَّحِيفَةُ الثَّالِثَةُ: في أوّلِ مَنْ صَنَّفَ الآثَارَ مِنْ كِبَارِ التَّابِعِينَ مِنَ الشِّيعَةِ.
اين جماعت چون تدوينشان در عصر واحدي بوده است نميدانيم كدام يك از آنها در تصنيف و تدوين مقدّم بودهاند. و ايشان عبارتند از:
عَلِيّ بْن أبي رافِع
صحابي اميرالمومنين عليهالسّلام و خازن بيت المال او و كاتب او بوده است.
نجاشي در كتاب خود در اسماء طبقة اوّل از مصنِّفين چون سخن از مُصَنِّفين اصحاب ما به ميان ميآورد دربارة او ميگويد: وي از تابعين و از برگزيدگان شيعهوازصحابة اميرالمومنين و كاتب او بوده است و بسياري از احكام و سُنَّت راحفظ داشته است و كتابي را در فنوني از فقه وضوء و نماز و سائر ابواب تدويننموده است. و سپس إسناد خود را به روايت از او متّصل ميكند.[13] و براي برادرش:
عُبَيْد اللهِ بْن أبي رافِع
كاتب اميرالمومنين، كتاب قضاياي اميرالمومنين عليهالسّلام ميباشد. و كِتَابُ مَنْ شَهِدَ مَعَ أمِيرالْمُومِنينَ عليهالسّلام الْجَمَلَ وَ صِفِّينَ وَ نَهْرَوَانَ من الصَّحابة؛ همان طور كه در «فهرست» شيخ ابو جعفر طوسي رحمهاللهعليه وارد است.
و در «تقريب» ابن حَجَر وارد است كه: او كاتب علي بوده و از ثِقات از طبقة سوّمين ميباشد.[14]
أصْبَغ بن نُبَاتَة مُجاشِعي
نجاشي ميگويد: او از خواصّ اميرالمومنين عليهالسّلام است، و پس از ارتحال آنحضرت عمر كرد. عهد حضرت را به أشْتَر، او روايت كرد. (و آن كتابي است معروف.) و أيضاً وصيّت حضرت به پسرش: محمّد بن حَنَفِيَّه را روايت نمود. و شيخ ابوجعفر طوسي در «فهرست» اضافه كرده است كه: وي كتابي در مَقْتَل حسين بن علي عليهماالسّلام دارد كه دَوْري از او روايت كرده است.[15]
سُلَيْم بن قَيْس هِلالي
ابو صادق، از اصحاب اميرالمومنين عليهالسّلام ميباشد. براي وي كتاب جليل و عظيمي است كه در آن از علي و سلمان فارسي و ابوذرّ غفاري و مقداد و عمّار ياسر و جمعي ديگر از بزرگان صحابه روايت ميكند.
شيخ ابوعبدالله نُعْماني كه نامش در جملة أئمّه تفسير گذشت در كتابي كه در غيبت دارد پس از نقل حديثي از كتاب سليم بن قيس، بدين عبارت دربارة او تعريف نموده است:
در ميان جميع شيعه از كساني كه حاملين علم بودهاند و آن را از أئمّه نقل كردهاند خلافي نيست در اينكه كتاب سُلَيم بن قَيْس هلالي اصلي است از كتب اصول كه آن را اهل علم و حاملين حديث اهل بيت روايت كردهاند و قديميترين آن اصول محسوب ميگردد تا آنكه ميگويد: كتاب سُليْم از اصولي است كه شيعه بدان رجوع ميكند و بدان اعتماد و تكيه مينمايد - انتهي.
سليم در ابتداي امارت حجّاج بن يوسف در كوفه وفات نمود.
مِيْثَم بن يَحْيَي أبُوصَالِح تَمَّار
از خواصّ اميرالمومنين عليهالسّلام و صاحب سِرِّ اوست. وي داراي كتابي است جليل كه از او شيخ ابوجعفر طوسي، و شيخ ابوعمرو كشِّي و صاحب «بشارة المصطفي» نقل نمودهاند. ميثم در كوفه رحلت نمود. وي را عبيدالله بن زياد به جرم تشيّع كشت.[16]
محمَّد بْنُ قَيْس بَجَلي
كتابي دارد كه آن را از اميرالمومنين عليهالسّلام روايت ميكند. شيوخ گذشته او را از تابعين از شيعه به حساب آوردهاند و كتابش را روايت كردهاند.
شيخ ابو جعفر طوسي در «فهرست» از عبيد بن محمّد بن قَيْس با إسناد خود آورده است كه گفت: چون ما اين كتاب را بر أبو جعفر محمّد بن عليّ بن الحسين: عرضه داشتيم فرمود: اين كلام عليّ بن أبيطالب عليهالسّلام ميباشد.
و اوّل كتاب اين عبارت است كه: كَانَ يَقُولُ إذَا صَلَّي قَالَ فِي أوَّلِ الصَّلاةِ - تا آخر كتاب.[17]
يَعْلَي بن مُرَّة
نسخهاي دارد كه آن را از اميرالمومنين عليهالسّلام روايت ميكند و نجاشي در «فهرست» إسناد خود را در روايت از آن نسخه به وي ميرساند.[18]
عَبَيْدُاللهِ بن الحُرِّ الْجُعْفِيُّ الْكُوفِيّ
از تابعين شاعر اسبسوار و جنگاور ميباشد. براي وي نسخهاي است كه آن را از اميرالمومنين عليهالسّلام روايت مينمايد. در ايّام مختار ] در كوفه [ فوت كرد. نجاشي وي را در طبقة اول از مصنّفين شيعه ذكر نموده است.[19]
رَبِيعَةُ بْنُ سُمَيع
كتابي در زكات شتر و گاو و گوسفند دارد. نجاشي وي را در طبقة اوّل ازمصنّفينشيعه ذكـر كرده اسـت و افـزوده است كه: او از بزرگان تابعين بوده است.[20]
حارِثُ بْنُ عبدالله أعْوَر هَمْداني
أبو زُهَير از اصحاب اميرالمومنين عليهالسّلام است. وي داراي كتابي است كه در آن مسائلي را كه اميرالمومنين عليهالسّلام بدانها خبر به يهودي دادهاند، روايت مينمايد. آن مسائل را عَمْرو بن أبي مِقدام از أبواسحق سبيعي از حارث همداني از اميرالمومنين عليهالسّلام همان طور كه در «فهرست» ابو جعفر شيخ طوسي آمده است روايت مينمايد. او در زمان خلافت ] عبدالله [ بن زبير وفات نمود.[21]
مرحوم سيد حسن صدر در كتاب «تأسيس الشّيعة لعلوم الاءسلام» همين مطالبرا قـدري مشـروحتر همان طور كه در تعليقه اشاره نموديم ذكر نمـوده است.[22]
بايد دانست كه: علي بن ابي رافع داراي مقام و منزلتي عظيم در تدوين فقه شيعه ميباشد به طوري كه كتاب او را مورد عمل خود قرار ميدادند، و خلاصه مانند رسالة عمليّه آن را محترم به شمار ميآوردند.
آية الله سيّد حسن صَدْر همان طور كه ديديم در مواضع كثيري از وي نام ميبرد، و در كتاب عاليقدر خود در فصل ثالث كه در تقدّم شيعه در علم فقه ميباشد، صحيفة اوّل را راجع به اوّلين مُصَنِّف و مدوِّن و مرتِّب فقه بر ابوابي قرارميدهد و فقط و فقط آن را اختصاص به علي بن ابورافع ميدهد.
وي بعد از شرحي از ترجمة او ميگويد: جمع كرد كتابي را در فنون فقه از وضوء و صلوة و سائر أبواب. درس فقه را از اميرالمومنين عليهالسّلام بياموخت و در ايّام حيات خود حضرت آن را گرد آورد. اوّل آن باب وضو ميباشد: إذَا تَوَضَّأ أحَدُكُمْ فَلْيَبْدَأْ بِالْيَمِينِ قَبْلَ الشِّمَالِ مِنْ جَسَدِهِ.
نجاشي ميگويد: و دأب و دَيْدَن شيعه اين بود كه:اين كتاب را معظّم ميشمردند و او اوّلين كس از شيعه ميباشد كه در فقه تصنيف نموده است.
جلال الدّين سيوطي ذكر كرده است كه: نخستين كس كه تصنيف كرده است يعني از اهل سنّت در فقه، الامام ابو حنيفه بوده است. و چون مشهود و معلوم است كه تصنيف علي بن ابورافع در فقه، در ايّام اميرالمومنين عليهالسّلام قبل از تولّد ابوحنيفه به مدّت درازي بوده است، بنابراين مراد سيوطي از اهل سنّت ميباشد؛ با آنكه پيش از ابوحنيفه جماعتي از فقهاي شيعه تصنيف در علم فقه نمودهاند، مانند قاسم ابن محمد بن أبي بكر تابعي، و سعيد بن مُسَيِّب فقيه قرشي مَدَني، يكي از فقهاي ششگانه، متوفّي در سنة نود و چهار كه تولّد وي در زمان خلافت عمر بن خطّاب بوده است.
بازگشت به فهرست
قرابت حضرت صادق عليهالسّلام با قاسم بن محمد بن ابي بكر
و قاسم بن محمد بن ابي بكر در سنة صد و شش بنابر قول صحيح وفات كرده است. او جدّ مادري مولانا امام جعفر صادق عليهالسّلام بود؛ چون مادر حضرت: اُمّ فَرْوَه دختر قاسم بود.
و او با دختر امام زين العابدين علي بن الحسين عليهماالسّلام تزويج نموده بود.[23]
و عبدالله حميري در كتاب «قُرْب الاءسناد» بدين عبارت ذكر كرده است كه: چون در نزد حضرت امام رضا عليهالسّلام، قاسم بن محمد بن أبيبكر و سعيد بن مُسَيِّب را نام بردند حضرت گفتند: كَانَا عَلَي هَذَا الامْرِ - يعني التّشيّع. «ايشان بر اين امر بودهاند - يعني شيعه بودهاند.»
و كليني در «كافي» در باب ميلاد ابوعبدالله الصّادق از يحيي بن جرير حكايت كرده است كه: حضرت ابو عبدالله الصّادق گفتند: سعيد بن مُسَيِّب، و قاسم بن محمد بن ابي بكر، و ابوخالد كابلي از ثِقات حضرت امام علي بن الحسين عليهماالسّلامبودهاند؛ و در حديث دگري است كه: آن دو نفر از حَواريّين علي بن الحسين عليهالسّلام بودهاند.[24]
مرحوم صَدْر در «تأسيس الشّيعة» نيز بعد از شرحي دربارة اوّلين تصنيف فقهي علي بن ابو رافع در اسلام گفتهاند: جلال الدّين سيوطي در كتاب «اوائل» كه گفته است: «نخستين كسي كه در فقه تصنيف نمود امام ابوحنيفه بود» به غلط رفته است،به علّت آنكه تولّد ابوحنيفه در سنة صد، و مرگش در سنة صد و پنجاه ميباشد، پس چگونه ميتواند او اوّلين مصنّف در علم فقه بوده باشد؟ مگر آنكه منظورش از نخستين، نخستين كس از علماي سنّت كه در فقه تصنيف كردهاند، بوده باشد كماهو الظّاهر؛ بنابراين با آنچه ما از تقدّم شيعه در اين موضوع ذكر نموديم تنافي ندارد.[25]
بازگشت به فهرست
كتاب صحيفة كاملة سجّاديّه و دعاي آن راجع به خلافت
صحيفة كاملة سجّاديّة:
إنْجيل أهْلُ الْبَيْت، زَبور آل مُحَمَّد
ابن شهر آشوب در «معالم العلماء» در ترجمة يحيي بن علي بن محمد حسيني رقّي گويد: او از حضرت صادق عليهالسّلام دعاي معروف به انجيل اهل البيت را روايت ميكند[26]. و گويد: دعاي صحيفه ملقّب است به زَبُور آلِ محمد صلی الله علیه و آله [27] و توصيف آن به كامله، يا براي كمال آن ميباشد و يا براي كمال مولّف آن، بنابر اينكه:
كُلُّ شَيْءٍ مِنَ الْجَميلِ جَمِيلُ[28]
«هر چيزي از زيبا سر زند، آن نيكو و زيبا و جميل است.»
(56)رَبِّ صَلِّ عَلَي أطَائبِ أهْلِ بَيْتِهِ الَّذِينَ اخْتَرْتَهُمْ لاِمْرِكَ، وَ جَعَلْتَهُمْ خَزَنَةَ عِلْمِكَ، وَ حَفَظَةَ دِينِكَ، وَ خُلَفَاءَكَ فِي أرَضِكَ، وَ حُجَجَكَ عَلَي عِبَادِكَ، وَ طَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ وَ الدَّنَسِ تَطْهِيراً بِإرَادَتِكَ، وَ جَعَلْتَهُمُ الْوَسِيلَةَ إلَيْكَ، وَ الْمَسْلَكَ إلَي جَنَّتِكَ.
(57) رَبِّ صَلِّ عَلَي مُحمَّدٍ وَ آلِهِ صَلَوةً تُجْزِلُ لَهُمْ بِهَا مِنْ نِحَلِكَ وَ كَرَامَتِكَ، وَ تُكْمِلُ لَهُمُ الاشْيَاءَ مِنْ عَطَايَاكَ وَ نَوَافِلِكَ، وَ تُوَفِّرُ عَلَيْهِمُ الْحَظَّ مِنْ عَوَائِدِكَ وَ فَوَائِدِكَ.
(58)رَبِّ صَلِّ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ صَلَوةً لاَ أمَدَ فِي أوَّلِهَا، وَ لاَ غَايَةَ لاِمَدِهَا، وَ لاَ نِهايَةَ لآخِرِها.
(59)رَبِّ صَلِّ عَلَيْهِمْ زِنَةَ عَرْشِكَ وَ مَادُونَهُ، وَ مِلاَْ سَمَوَاتِكَ وَ مَا فَوْقَهُنَّ، وَ عَدَدَ أرَضِيكَ وَ مَا تَحْتَهُنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ، صَلَوةً تُقَرِّبُهُمْ مِنْكَ زُلْفَي، وَ تَكُونُ لَكَ وَ لَهُمْ رِضًي، وَ مُتَّصِلَةً بِنَظائِرهِنَّ أبَداً.
«بار پروردگار من! درود و رحمت خود را بفرست بر پاكان و پاكيزگان اهل بيت او: آنان كه ايشان را براي اجراي امر و ولايتت برگزيدي، و خزينه داران علم وگنجوران دانشت قرار دادي، و پاسداران و نگهبانان دينت نمودي، و جانشينان وخليفگان در زمينت فرمودي، و حجّتهاي خودت بر بندگانت كردي؛ و به اراده ومشيّتت از هر گونه رجس و پليدي منزّه و طاهر گردانيدي، و ايشان را وسيله ورابـطة به سـوي خودت قرار دادي، و راه و طريق سلوك به سوي بهشتت نمودي.»
«بار پروردگار من! درود و رحمتت را بر محمّد و آل او فرست، درود و رحمتي كه با آن از عطاي عظيم و كرامت جزيل خودت آنان را سرشار و بهرهمند كني، و هر قسم از اقسام نعمت و بركتت را از عطاهاي خزانة جودت بر آنان تكميل نمائي، و از فوائد و إنعامت بديشان عنايت كني.»
«بار پروردگار من! درود و رحمتت را بر وي و اهل بيت وي بفرست، درود و رحمتي كه ابتدايش را حدّي، و مدّت و درازايش را انتهائي، و پايانش را نهايتي نباشد.»
«بار پروردگار من! درود و رحمتي بر ايشان بفرست هموزن عرش و كاخ هستي و عالم اراده و مَشيَّتَتْ و آنچه عرش و كاخ هستي و عالم مشيّتت زير نگين خود دارد، و به قدر گنجايش و فراگيري آسمانهايت و آنچه بر فراز و بالاي آسمانها ميباشد، و به تعداد زمينهايت و آنچه در پايين و زير آنها و آنچه در ميان آسمانهايت و زمينهايت وجود دارد، چنان درود و رحمتي كه بدان آنان را به خودت نزديك سازي، و آن درود و رحمت مورد پسند و خوشايند تو و ايشان بوده باشد، و هميشه و پيوسته به همانندان خود از آن درودها و رحمتها متّصل بوده باشد.»
(60) اللَهُمَّ إنَّكَ أيَّدْتَ دِينَكَ فِي كُلِّ أوَانٍ بِإمَامٍ أقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبادِكَ، وَ مَنَارَاً فِي بِلاَدِكَ بَعْدَ أنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِكَ، وَ جَعَلْتَهُ الذَّريعَةَ إلَي رِضْوَانِكَ، وَ افْتَرَضْتَ طَاعَتَهُ، وَ حَذَّرْتَ مَعْصِيَتَهُ، وَ أمَرْتَ بِامْتِثَالِ أوَامِرِهِ، وَ الاِْنْتِهَاءِ عِنْدَ نَهْيِهِ، وَ ألاَّيَتَقَدَّمَهُ مُتَقَدِّمٌ، وَ لاَيَتَأخَّرَ عَنْهُ مَتَأخِّرٌ. فَهُوَ عِصْمَةُ اللاَّئِذِينَ، وَ كَهْفُ الْمُومِنينَ، وَ عُرْوَةُ الْمُتَمَسِّكِينَ، وَ بَهَاءُ الْعَالَمِينَ.
(61)اللَهُمَّ فَأوْزِعْ لِوَلِيِّكَ شُكْرَ مَا أنْعَمْتَ بِهِ عَلَيْهِ، وَ أوْزِعْنَا مِثْلَهُ فِيهِ، وَ آتِهِ مِنْ لَدُنْكَ سُلْطَاناً نَصِيراً، وَافْتَحْ لَهُ فَتْحاً يَسِيراً، وَ أعِنْهُ بِرُكْنِكَ الاْعَزِّ، وَ اشْدُدْ أزْرَهُ، وَ قَوِّ عَضُدَهُ، وَ رَاعِهِ بِعَيْنِكَ، وَ احْمِهِ بِحِفْظِكَ، وَانْصُرْهُ بِمَلاَئِكَتِكَ، وَامْدُدْهُ بِجُنْدِكَ الاْغْلَبِ.
«بار خداوندا! تو حقّاً و تحقيقاً دين خودت را در هر زماني به واسطة امامي تأييد نمودي، آن امامي كه وي را به عنوان پرچم و رايت هدايت براي بندگانت برافراشتي، و چون ستون رفيع و منارة پرتو افكني در شهرهايت راهنما و دليل قرار دادي پس از آنكه ريسمانش را به ريسمانت متّصل كردي و آنان را سبب و وسيلهاي براي خشنودي و رضوانت قرار دادي، و فرمانبرداري و اطاعت از او را فريضه و واجب شمردي و از نافرماني و مخالفت او بر حذر داشتي، و به فرمانبرداري و انقياد از دستورات و اوامرش امر فرمودي، و اجتناب از منهيّات وي را لازم نمودي، و اينكه هيچ كس از او جلو نيفتد و پيشتر از او گام ننهد، و هيچ كس از او عقب نماند و دنبال او از راه و روش او باز نماند. بنابراين اوست كه پناه و ملجأ و حافظ و سدّ منيع پناه آورندگان، و كهف و حِصْن ايمان آورندگان، و دستاويز استوار و محكم تمسّك كنندگان، و فروغ و درخشش جهانيان است.»
«بار خداوندا! بنابراين به امامت و صاحب اختيار و وليِّ عالم امكانت الهام بخش تا شكرانة آنچه را كه به وي انعام و مرحمت فرمودي بگزارد و ادا كند، و به ما نيز الهام بخش مثل آن الهام را تا دربارة او امَّت سپاسگزار و مطيع و منقادي بوده باشيم، و از جانب خودت به او قدرت و تمكّن و سلطاني برومند و پشتوانة نصرت و پيروزي عطا فرما، و فتحي آسان و گشايشي سهل و بدون رنج براي او مقدّر كن، و با محكمترين و منيعترين اسباب پشتيباني خودت او را كمك نما، و پشتش را قوي و محكم و نيرومند بدار، و بازويش را قدرت و توانائي بخش، و وي را در تحت نظر و رعايت چشمت نگران باش، و در كنف حفظ و مصونيّت و حراستت حمايت كن، و با فرشتگان آسمانت او را ياري كن، و به وسيلة سپاه و لشگر پيروزمند و غالب و مظفّر خود او را مدد نما.»
(62) وَ أقِمْ بِهِ كِتَابَكَ وَ حُدوُدَكَ وَ شَرَائِعَكَ وَ سُنَنَ رَسُولِكَ صَلَوَاتُكَ اللَهُمَّ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ أحْيِ بِهِ مَا أمَاتَهُ الظَّالِمُونَ مِنْ مَعَالِمِ دِينِكَ، وَاجْلُ بِهِ صَدَأَ الْجَوْرِ عَنْ طَرِيقَتِكَ، وَ أبِنْ بِهِ الضَّرَّاءَ مِنْ سَبِيلِكَ، وَ أزِلْ بِهِ النَّا كِبِينَ عَنْ صِرَاطِكَ، وَامْحَقْ بِهِ بُغَاةَ قَصْدِكَ عِوَجاً.
(63) وَ ألِنْ جَانِبَهُ لاِوْلِيَائِكَ، وَابْسُطْ يَدَهُ عَلَي أعْدَائِكَ، وَهَبْ لَنَا رَأفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ تَعَطُّفَهُ وَ تَحَنُّنَهُ، وَاجْعَلْنَا لَهُ سَامِعِينَ مُطِيعِينَ، وَ فِي رِضَاهُ سَاعِينَ، وَ إلَي نُصْرَتِهِ وَالمُدَافَعَةِ عَنْهُ مُكْنِفِينَ، وَ إلَيْكَ وَ إلَي رَسُولِكَ صَلَوَاتُكَ اللَهُمَّ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِذَلِكَ مُتَقَرِّبِينَ.
«و به واسطة او كتابت و احكام و حدود قوانينت و شرايع حلال و حرام و سنّت و منهاج رسولت را - كه درود و تحيّت تو اي خداوند بر او و بر آل او بوده باشد - برپا بدار و استوار و ثابت فرما! و آنچه را كه از آثار دينت و معالم شريعتت، ستمكاران و متجاوزان محو و نابود كرده و ميرانيدند به وسيلة او حيات بخش و زنده ساز! و به واسطة او زنگار ستم و ظلم را از طريقه و راه استوارت بزداي، و مشكلات و سختيهائي را كه در راه وصول به تو نهادهاند به وسيلة او برطرف نما، و منحرفان و كجروان از صراط مستقيم و راهت را به واسطة او از ميان بردار، و آنان كه راه مستقيم و معتدل و استوار تو را كج نموده و امّت را به كژي و كاستي و اعوجاج كشاندهاند و طالب ناهمواري و نااستواري ميباشند، به وسيلة او ناپديد كن و از صفحة روزگار برانداز.»
«و دل او را براي دوستان و مواليانت نرم و مهربان فرما، و دست او را بر تسلّط و غلبه بر دشمنانت قوي و محكم گردان، و بر ما از رأفت و مهرباني و رحمت و بخشايش و تعطّف و دلجوئي و تحنّن و دلنوازي وي ببخش، و ما را در برابر اوامر و خواستههايش شنوا و فرمانبردار كن، و در تحصيل رضا و خشنوديش كوشا و ساعي نما، و ما را به گونهاي قرار ده كه براي نصرت و ياريش و مدافعة از دشمنانش در اطراف و جوانب او دور زنيم و پيرامون وي باشيم، و به سوي تو و به سوي رسول تو - كه درود و تحيّت تو اي خداوند بر او و بر آل او باد - در اثر اين رويّه و منهاج و اطاعت و انقياد، ازنزديكيطلبان و تقرّب جويندگان بوده باشيم.»
(64) اللَهُمَّ وَصَلِّ عَلَي أوْلِيَائِهِمُ الْمُعْتَرِفِينَ بِمَقَامِهِمْ، الْمُتَّبِعينَ مَنْهَجَهُمْ، الْمُقْتَفِينَ آثَارَهُمْ، الْمُسْتَمْسِكِينَ بِعُرْوَتِهِمْ، الْمُتَمَسِّكينَ بِوِلاَيَتِهِمْ، الْمُوتَمِّينَ بِإمَامَتِهِمْ، الْمُسَلِّمينَ لاِمْرِهِمْ، الْمُجْتَهِدِينَ فِي طَاعَتِهِمْ، الْمُنْتَظِرينَ أيَّامَهُمْ، الْمَادِّينَ إلَيْهِمْ أعْيُنَهُمْ، الصَّلَوَاتِ الْمُبَارَكَاتِ الزَّاكِيَاتِ النَّامِيَاتِ الْغَادِيَاتِ الرَّائِحَاتِ.
(65) وَ سَلِّمْ عَلَيْهِمْ وَ عَلَي أرْوَاحِهِمْ، وَاجْمَعْ عَلَي التَّقْوَي أمْرَهُمْ، وَ أصْلِحْ لَهُمْ شُوُونَهُمْ، وَ تُبْ عَلَيْهِمْ، إنَّكَ أنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ، وَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ، وَاجْعَلْنَا مَعَهُمْ فِي دَارِالسَّلاَمِ بِرَحْمَتِكَ يَا أرْحَمَ الرَّاحِمينَ.[29]
«بار خداوندا! بر مواليان و تحت ولايت درآمدگان أئمّة: كه به مقامشان اعتراف و اقرار نمودند، و از روش و راه و طريقهشان پيروي كردند، و آثار و خصائصشان را دنبال نمودند و بدانها پيوستند، و به دستاويز ولايتشان چنگ زدند، و به پيشوائي و ولايت و سرپرستي و صاحب اختياريشان تمسّك جستند، و به امامتشان اقتدا نموده و مأموم قرار گرفتند، و فرمانشان را گردن نهادند، و در فرمانبرداري و اطاعتشان كوشيدند، و در انتظار دولت و شوكتشان انتظار كشيدند؛ و چشمانشان را به سوي آنان دوختند، درودها و تحيّتهاي خودت را كه مبارك و پرخير و رحمتند و پاك و پاكيزه و مصفَّي هستند و در حال رشد و نموّ و زندگي حياتي ميباشند، در صبحگاهان و شامگاهان ايصال بفرما.»
«و بر ايشان و جانهايشان سلام و درودت را نثار كن، و كار و كردار و امر و شأنشان را بر اصل و اساس تقوا و پرهيزگاري سامان بده، و شئونشان را هرگونه كه باشد برايشان اصلاح فرما، و توبة ايشان را قبول نما، چرا كه تو هستي كه حقّاً و حقيقةً پذيرنده و آمرزنده و قبول كنندة توبه و رجوعشان ميباشي، و داراي رحمت رحيميّت و مهرباني مخصوص، و بهترين آمرزندگان و غفران پناهان هستي، و ما را با همراهي و معيّت ايشان در خانة سلام و ايمني و سلامت قرار بده، به رحمت خودت اي رحم آورندهترين رحمت آورندگان!»
شمّهاي از احوالات امام سجّاد عليهالسّلام
باري چون اينك سخن ما در پيرامون كتاب عظيم صحيفة الهيّة كاملة سجّاديّه است كه از انشاء و املاء امام هُمام حضرت سيّدالعابدين و زين السّاجدين علي بن الحسين بن عليّ بن ابيطالب - عليهم أفضل الصَّلوة و أتَمّ التّحيّة و الاءكرام - است[30]، اين حقير فقير در بدو مطلب هيچ حدّ و رَسْم و تعريفي را كه تا به حال از زمان خود آنحضرت سرودهاند و سردادهاند و علماء و ادباء و شعراء و مورّخين و مفسّرين و حكماي عاليمقدار و عرفاء ذوي العزّة و الاعتبار گفتهاند و ميگويند، بهتر و ارزشمندتر از همين چند فقره دعائي كه آنحضرت در روز عرفه به درگاه حضرت ذوالجلال از روي ابتهال انشاء نمودهاند و با كتاب فعلي ما كه بحث از امامت و امام، و خلافت و خليفه، و ولايت و وليّ ميباشد، كمال مناسبت را داشته باشد نديدم كه بياورم.
گرچه بحث و تعريف حقيقت «امام شناسي» و ولايت حضرت كه به صورت دعا از درون ضمير به قالب عبارات به بيرون تراوش نموده است منحصر بدين دعا و اين فقرات از آن نميباشد[31] امّا با ملاحظة همين مقداري كه در اينجا آورده شد ملاحظه ميشود كه آنحضرت چگونه از حقيقت امامت و خلافت پرده برداشته و موقعيّت آن را و وظيفة امَّت را نسبت به آن و لزوم امام زمان را صريحاً بيان نمودهاند! و ما ميتوانيم تمام مضامين ادعيه و زياراتي را كه أئمّه: ذكر نمودهاند و أبواب توحيد و ولايت را كه مفصّلاً در اخبار آورده شده است از همين چند فقرة كوتاه و مختصر استنتاج و استخراج و استنباط نمائيم، و در حقيقت آن را منبع و چشمهاي از سيلاب زلال و رواني كه در كلمات حضرت امام محمّد باقر و امام جعفر صادق و امام رضا و سائر امامان: ميباشد قرار دهيم. و بيانات و احتجاجات و استشهادات و شروح مفصّلة مقام وحدت خداوندي و نبوّت مصطفوي و ولايت مرتضوي را تا حضرت حجّةبن الحسن العسكري -أرواحنا فداه- از آن اخذ نمائيم.
همچنين در اين دعاي منيف، مطلب را ادامه ميدهد تا ميرسد به آنكه عرضه ميدارد:
وَ إنِّي وَ إنْ لَمْ اُقَدِّمْ مَا قَدَّمُوهُ مِنَ الصَّالِحَاتِ فَقَدْ قَدَّمْتُ تَوْحِيدَكَ وَ نَفْيَ الاضْدَادِ وَ الانْدَادِ وَالاشْبَاهِ عَنْكَ، وَ أتَيْتُكَ مِنَ الابْوَابِ الَّتِي أمَرْتَ أنْ تُوتَي مِنْهَا، وَ تَقَرَّبْتُ إلَيْكَ بِمَا لاَيَقْرُبُ أحَدٌ مِنْكَ إلاَّ بِالتَّقَرُّبِ بِهِ.(72)
ثُمَّ أتْبَعْتُ ذَلِكَ بِالاءنَابَةِ إلَيْكَ ، وَ التَّذَلُّلِ وَ الاِسْتِكَانَةِ لَكَ ، وَ حُسْنِ الظَّنِّ بِكَ ، وَالثِّقَةِ بِمَا عِنْدَكَ ، وَ شَفَعْتُهُ بِرَجَائِكَ الَّذِي قَلَّ مَا يَخِيبُ عَلَيْهِ رَاجِيكَ.(73)[32]
« [بار خداوندا] و اگر چه من پيش نفرستادم از اعمال صالحه آنچه را كه آنان (بندگان عبادت كنندهات) پيش فرستادهاند، وليكن پيش فرستادم وحدانيّت و يگانگي تو را و نفي أضداد تو را و نفي امثال و نظاير تو را و نفي أشباه و همانندان تو را از تو، و به سوي تو آمدم از ابوابي كه امر فرمودي از آن درها به بارگاهت روي آورند، و به سوي تو نزديكي و تقرّب جستم به آن اعمال و اخلاق و عقيده و نهجي كه احدي را امكان نزديكي و تقرّب به سوي تو نيست مگر با نزديكي و تقرّب به همان اعمال و اخلاق و عقيده و منهاج.»
«و پس از آن به دنبال و پيرو آن درآوردم بازگشت به سوي تو را با انابه و فروتني و خضوع و شكستگي، و تذلّل و انكسار و زاري و آه و ناله، و حسن ظنّ و اميد خير و نيكوئي به تو، و وثوق و اطمينان به آنچه نزد تو است؛ و تمام اينها را جُفْت و ملازم قرار دادم با اميدم به تو، آن اميدي كه كمتر كسي يافت ميشود كه با آن اميد، نااميد گردد و تهيدست و يله بماند.»
حضرت دعا را به همين منوال ادامه ميدهد تا ميرسد به اينجا كه عرضه ميدارد:
بِحَقِّ مَنِ انْتَجَبْتَ مِنْ خَلْقِكَ، وَ بِمَنِ اصْطَفَيْتَهُ لِنَفْسِكَ!
بِحَقِّ مَنِ اخْتَرْتَ مِنْ بَرِيَّتِكَ وَ مَنِ اجْتَبَيْتَ لِشَأنِكَ!
بِحَقِّ مَنْ وَصَلْتَ طَاعَتَهُ بِطَاعَتِكَ، وَ مَنْ جَعَلْتَ مَعْصِيَتَهُ كَمَعْصِيَتِكَ!
بِحَقِّ مَنْ قَرَنْتَ مَوَالاَتَهُ بِمُوالاَتِكَ، وَ مَنْ نُطْتَ مُعَادَاتَهُ بِمُعَادَاتِكَ؛ تَغَمَّدْنِي فِي يَوْمِي هَذَا بِمَا تَتَغَمَّدُ بِهِ مَنْ جَأَرَ إلَيْكَ مُتَنَصِّلاً، وَ عَاذَ بِاسْتِغْفَارِكَ تَائباً[33]
« ] بار خداوندا [ به حقّ آن كسي كه وي را از ميان خلايق خودت برگزيدي و انتخاب نمودي، و به آن كسي كه او را خاصّة خودت كردي و براي ذات اقدست سَوا و جدا و اختيار فرمودي!
به حقّ آن كسي كه وي را از ميان مخلوقاتت انتخاب فرمودي و براي شأن و مقام و كار و امر ولايتت او را شايسته و ممتاز نگريستي!
به حقّ آن كسي كه طاعت او را به طاعت خود متّصل ساختي، و معصيت او را همچون معصيت خود به شمار آوردي!
به حقّ آن كسي كه ولايت او را قرين ولايت خود فرمودي، و ستيزگي و دشمني با او را به ستيزگي و دشمني با خودت منوط نمودي! مرا در امروزم در رحمت خود فراگير آن گونه فراگيري كه كسي را كه يكسره از همه بِبُرَد و به سوي تو روي آورد و به استغفار تو از سرِ توبه پناه آورد فرا گرفته باشي!»
بازگشت به فهرست
أهمّيّت صحيفة كاملة سجّاديّه
اين است نمونهاي از صحيفة كاملة سجّاديّه كه اُولواالالباب را غرق تحيّر نموده و زيركان عالم رابه تفكّر واداشته و حكيمان انديشمندان را به دنبال خود كشيده، و عالمان ذي درايت را به قبول واداشته، و عارفان روشن ضمير را به خضوع و خشوع در برابر اين مكتب به زانو درآورده است.
تا جائي كه ميبينيم: آن مرد جليل و حكيم و متألّه و فقيه خبير و شاعر مُفْلِق و أديب قدرتمند و جامع جميع كمالات حسنه: آيت ربّاني مرحوم سيّد عليخان كبير مدني شيرازي -تغمّده الله برضوانه- چنان شرح عظيمي بر آن مينگارد كه نياز ارباب فضل و دانش را بدان صحيفه مبرهن ميدارد و بدون آن شرح گوئي حقّ صحيفه ادا نشده و به عالم ادب و عرفان بروزي نداشته است. و يا محقّقيني همچون ملاّ محمد محسن فيض كاشاني بر آن تعليقه دارد، و شيخ بهاء الدين عامِلي و سيّد محمّد باقر داماد معروف به ميرداماد شروح مُمَتّع و مفيدي بر آن نگاشتهاند غير از شروحي كه اخيراً افرادي همچون آيت الله مدرّسي چهاردهي، و تعليقهاي به نام آيت الله ميرزا ابوالحسن شعراني بر آن نوشتهاند.
بازگشت به فهرست
سخن طنطاوي جوهري دربارة صحيفه
آيت الله أبوالمعالي سيّد شهاب الدّين مرعشي نجفي - رضوان الله عليه- ميگويد: من نسخهاي از صحيفة شريفه را در سنة 1353 براي مطالعة علاّمة معاصر شيخ جوهريطنطاوي صاحب تفسيرمعروف مفتياسكندريّهفرستادم. از قاهرهخبر وصول صحيفه را براي من نوشت و در برابر اين هدية گرانقدر از من سپاسگزاري نمود، و در تمجيد و تحميد از اين نسخه سخن بسيار گفت تا آنكه گفت:
وَ مِنَ الشِّقَاءِ أنَّا إلَي الآنِ لَمْ نَقِفْ عَلَي هَذَا الاثَرِ الْقَيِّمِ الْخَالِدِ مِنْ مَوَارِيثِ النُّبُوَّةِ وَ أهْلِ الْبَيْتِ. وَ إنِّي كَلَّمَا تَأمَّلْتُهَا رَأيْتُهَا فَوْقَ كَلاَمِ الْمَخْلُوقِ وَ دُونَ كَلاَمِ الْخَالِقِ - الي آخر ما قال.[34]
«و از نگونبختي و محروميّت ماست كه ما تا الآن بر اين اثر استوار جاويدان، از مواريث نبوّت و اهل بيت واقف نگشتهايم! و حقّاً و حقيقةً من هر قدر در آن تأمّل و تفكّر نمودهام آن را مافوق كلام مخلوق و مادون كلام خالق يافتهام» - تا آخرگفتارش.
بازگشت به فهرست
گفتار سيّد عليخان مدني كبير دربارة صحيفه
محقّق عليم و حكيم خبير: سيّد عليخان كبير[35] رحمهاللهعليه در كتاب «رياض السّالكين» در معرّفي صحيفة كاملة سجّاديّه چنين ميفرمايد:
وَاعْلَمْ أنَّ هَذِهِ الصَّحيفَةَ الشَّريفَةَ عَلَيْهَا مَسْحَةٌ مِنَ الْعِلْمِ الاءلَهِيِّ، وَ فِيهَا عَبْقَةٌ مِنَ الْكَلاَمِ النَّبَويِّ. كَيْفَ لاَ وَ هِيَ قَبَسٌ مِنْ نُورِ مِشْكَوةِ الرِّسَالَةِ، وَ نَفْحَةٌ مِنْ شَمِيمِ رِيَاض الاءمَامَةِ، حَتَّي قَالَ بَعْضُ الْعَارِفِينَ: إنَّهَا تَجْرِي مَجْرَي التَّنْزِيلاَتِ السَّمَاوِيَّةِ، وَ تَسِيرُ مَسِيرَ الصُّحُفِ اللَّوْحِيَّةِ وَ الْعَرْشِيَّةِ، لِمَا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ مِنْ أنْوَارِ حَقَائقِ الْمَعْرِفَةِ وَ ثِمَارِ حَدَائقِ الْحِكْمَةِ. وَ كَانَ أخْيَارُ الْعُلَمَاءِ وَ جَهَابِذُ الْقُدَمَاءِ مِنَ السَّلَفِ الصَّالِحِ يُلَقِّبُونَهَا بِزَبُورِ آلِمُحَمَّدٍ وَ إنْجِيلِ أهْلِ الْبَيْتِ:.
قَالَ الشَّيْخُ الْجَلِيلُ مَحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ شَهْرَآشُوبٍ فِي «مَعَالِمِ العُلَماءِ» فِي تَرْجِمَةِ الْمُتَوَكِّلِ بْنِ عُمَيْرٍ: رَوَي عَنْ يَحْيي بْنِ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ عليهالسّلام دُعَاءَ الصَّحِيفَةِ وَ تَلَقَّبَ بِزَبُورِ آلِمُحَمَّدٍ صلياللهعليهوآلهوسلّم - انتهي.
وَ أمَّا بَلاَغَةُ بَيَانِهَا وَ بَراعَةِ تبْيَانِها فَعِنْدَهَا تَسْجُدُ سَحَرَةُ الْكَلاَمِ، وَ تَذْعَنُ بِالْعَجْزِ عَنْهَا مَدَارَةُ[36] الاعْلاَمِ، وَ تَعْتَرِفُ بِأنَّ النُّبُوَّةَ غَيْرُ الْكِهَانَةِ وَ لاَيَسْتَوِي الْحَقُّ وَ الْبَاطِلُ فِي الْمَكَانَةِ؛ وَ مَنْ حَامَ حَوْلَ سَمَائِهَا بِغَاسِقِ فِكْرِهِ الْوَاقِبِ رُمِيَ مِنْ رُجُومِ الْخِذْلاَنِ بِشِهَابٍ ثَاقِبٍ.
حَكَي ابْنُ شَهْرَآشُوبٍ فِي مَنَاقِبِ آلِ أبيطَالِبٍ:: إنَّ بَعْضَ الْبُلَغَاءِ بِالْبَصْرَةِ ذُكِرَتْ عِنْدَهُ الصَّحِيفَةُ الْكَامِلَةُ، فَقَالَ: خُذُوا عَنِّي حَتَّي اُمْلِيَ عَلَيْكُمْ مِثْلَهَا، فَأخَذَ الْقَلَمَ وَ أطْرَقَ رَأسَهُ فَمَا رَفَعَهُ حَتَّي مَاتَ. وَ لَعَمْرِي لَقَدْ رَامَ شَطَطاً فَنَالَ سَخَطاً.[37]
«بدانكه: تحقيقاً بر اين صحيفة شريفه اثر بارزي است از علم إلهي، و در آن رائحه و بوي عطري است از كلام نبوي. و چگونه اين طور نباشد در حالي كه آن شعلهاي است از نور مشكوة رسالت و وزش هواي عطرآگيني است از بوي جان پرور باغهاي امامت تا به جائي كه بعضي از عارفان دربارة آن گفتهاند: صحيفة سجّاديّه در همان مجراي الهامات و وحيهاي آسماني، و در همان منهج و مسير صحيفههائي است كه به صورت لوح از عرش حضرت باري نازل ميشده است، به جهت آنكه مطالبي كه در آن مندرج ميباشد مشتمل است بر أنوار حقايق معرفت، و ميوههاي شيرين باغها و بستانهاي حكمت. و علماء أخيار، و صرّافان و ناقدان قُدَما از پيشينيانِ اهل صلاح به آن لقب زبور آلمحمّد داده و انجيل اهل بيت ميگفتهاند.
شيخ جليل و بزرگوار محمّد بن علي بن شهر آشوب در «معالم العلماء» در ترجمة احوال متوكّل بن عُمَير ذكر كرده است كه: وي دعاي صحيفه را كه ملقَّب به زبور آل محمّد است، از يحيي بن زيد بن علي عليهالسّلام روايت نموده است. ـ تا اينجا كلام او به پايان رسيد.
و امّا بلاغت بيان و برتري گفتار صحيفه به حدّي است كه: سخنوران ساحر و فصيحان واديبان سحرانگیز بايد در برابر آن به سجده درآيند، و سران و سروران دانشمند از آوردن مثل آن به عجز و ناتواني معترفند و اقرار نمايند كه: نبوّت غير از كهانت ميباشد؛ و حقّ و باطل در يك مرتبه و يكسان نميباشند. و كسي كه بخواهد در اطراف و جوانب آسمان بلند و درخشان آن گردشي كند و چرخي بزند با فكر ظلماني و انديشة تاريك خود كه داخل در كسوف جهل و خسوف ناداني فرو رفته است، با تيرهاي خِذلان و سهام نكبت و سرافكندگي روبرو شده، ستارگان نوراني و متحرّك آسمان علم و شِهاب ثاقِب درايت و معرفتْ او را با تير هلاكت هدف گرفته، محو و نابود ميگردانند.
ابن شهر آشوب در كتاب «مناقب آل أبي طالب: » حكايت نموده است كه: چون نزد بعضي بلغاء بصره سخن از صحيفة كامله به ميان آمد، گفت: اينك بگيريد از من كه من مثل آن را براي شما املاء و انشاء ميكنم. وي قلم را به دست گرفت و سرش را پائين آورد كه بنويسد؛ ديگر نتوانست سرش را بلند كند تا اينكه بمرد. و به جان خودم قسم، او در گفتارش افراط نمود و از حقّ بدور افتاد پس سخط إلهي به وي رسيد.»
محدِّث قمّي؛ چون نقل كرده است كه به صحيفه لقب انجيل اهل بيت و زبور آل محمّد: را دادهاند و به آن اُخْتُ الْقُرْآن گفته ميشود، و در دنبالش قضيّة عالم بصري و مردنش را در برابر عجز از امكان آوردن مثل صحيفه ذكر نموده است، گويد: سيّد محمّد بن علي بن حيدر موسوي در كتاب «تَنْبيه و سَنِ الْعَيْن» در حقّ صحيفة كامله ميگويد: اين همان صحيفة مشهورهاي است كه در دست مردم بسيار يافت ميشود، وَ فِيهَا مِنَ الْبَلاَغَةِ وَ الاءخْباتِ[38] مَا يَقَعُ عَنْ مُعَارَضَتِهِ بِمَا يُقَارِبُهُ إلْيَاسُ. «در آن از بلاغت و از دلبستگي و گرايش و اطمينان و تخشّع به سوي خداوند متعال و انكسار و شكستگي در مقابل او چيزهايي است كه الياس پيامبر از معارضه به آوردن چيزي نزديك به آن (نه عين آن) سقوط ميكند و از پا در ميآيد.»
زيديّه و اماميّه آن را از رجالشان روايت نمودهاند، و ابنحَمْدُون نديم در تذكرة عظيمة مشهورهاش در ميان علماء و ادباء از اهل سنّت و غيرهم بعضي از أدعية آن را ذكر كرده است.
و شيخ عبدالرّحمن مُرشدي در مصنَّف خود كه آن را «بَرَاعَةُ الاسْتِهْلال» اسم گذارده است، دعاي رويت هلال را از آن نقل نموده است. ـ انتهي كلام صاحب «تنبيه وَ سَنِ العين».
بازگشت به فهرست
نقل ابن نديم و عبدالرحمن مرشدي بعضي از أدعيّة صحيفه را
در اينجا مرحوم محدّث ميفرمايد: ابن حمدون نديم، محمّد بن حسن بغدادي كاتب متوفّي در سنة 563 يا در سنة 608 است، و عبدالرّحمن مرشدي، ابن عيسي حَنَفي مُفْتي در مكّه و مقتول در سنة 1037 ميباشد.[39]
ابن شهر آشوب گويد: غزالي ميگويد: اوّلين كتابي كه در اسلام تصنيف گرديده است كتاب ابنجُرَيْح بوده است در آثار، و «حروفالتّفاسير» از مجاهد و عطاء در مكّه، پس از آن كتاب مَعْمَربن راشد صَنْعاني در يَمَن، سپس كتاب «مُوَطَّأ» در مدينه تأليف مالك بن انس، بعداً «جامع» سُفيان ثَوْري.
وليكن صحيح آن است كه: اوّلين كسي كه تصنيف نمود در اسلام، اميرالمومنين عليهالسّلام بود كه كتاب الله جلّ جلاله را جمع نمود، پس از وي سلمان فارسي 2، و سپس ابوذرّ غفاري؛ بعداً أصْبَغ بن نُبَاتَه، و پس از او عبيدالله بن أبي رافع، و سپس «صحيفة كامله» از زين العابدين عليهالسّلام بوده است.
شيخ مفيد: ابو عبدالله محمد بن محمّد بن نُعْمان بغدادي - رضي الله عنه و قَدَّسَ رُوحَه - ميگويد: اماميّه از عصر اميرالمومنين علي عليهالسّلام تا عصر أبو محمّد الحسن العَسكري صلوات الله عليه، چهار صد كتاب تصنيف نمودهاند كه «اُصُولِ ] أرْبَعمِأة [ » ناميده شده است؛ و اين است معني كلامشان كه ميگويند: أصْل.[40]
و سيّد حسن صدر گويد: طبقة ثانية از مصنِّفين:
الاءمَامُ السَّجَّادُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليهالسّلام
اوّل ايشان، امامشان سجّاد عليّ بن الحسين بن عليّ بن أبيطالب: زينالعابدين ميباشد. براي اوست صحيفة كاملة موصوفه به زبور آل محمّد كه آن را از او امام ابوجعفر الباقر و زَيْد شهيد روايت ميكنند.
در اينجا مرحوم صدر، صدر مطلبي را كه ما از ابنشهرآشوب نقل نموديم، حكايت ميكند[41] و سپس ميگويد:
من ميگويم: صحيفه از متواترات ميباشد، به مثابه قرآن در نزد تمامي فرقههاي اسلام، و جميع آنها به صحيفه افتخار ميدارند. و وفات حضرتش در سنة نود و پنجم از هجرت بوده است.[42]
باري قرائت و تلاوت و ممارست و مزاولت بر أدعية كاملة صحيفة سجّاديّه در ميان علماء اعلام و سابقين كه علم را با عمل و تخشّع و ابتهال و تجنّب از هواي نفس امّاره توأم نموده بودند، امري معلوم و معروف بوده است؛ و در ميان حكماء فلاسفة ذوي مقدار و عرفاء عاليمقام اسلام امري ضروري و لازم به شمار ميآمده است به طوري كه ملازم بودن با صحيفه را همانند قرآن عظيم، و حفظ أدعية آن را همانند حفظ سور و آيات كتاب إلهي از فرائض و واجبات خود ميشمردهاند؛ و اكتفا به خواندن دعاهاي سطحي و روزمرّه طبق عادت نمينمودند؛ و أدعية مولانا اميرالمومنين عليهالسّلام را كه داراي صبغة خاصّي از توحيد و عظمت و ابّهت بوده است چنانكه از صحيفة سماهيجي، و صحيفة ثانية نوري پيداست شعار و دِثار خود كرده بودند، و با خواندن و مداومت بر صحيفة سجّاديّه، راه راز و نياز و ابتهال را به درون خود كشانده، و سَر و سِرِّي با حضرت ربّ ودود پيدا مينمودهاند؛ و زنگار نفس امّاره و خبيثه و متوجّه به عالم كثرت و تعيّنات اعتباريّه را با آن ميزدودهاند و بالاخره مردمي روشن ضمير و پاكدل و دور از هواي نفس و يا عاري از آن بار ميآمدهاند. و چنين افرادي از أعلام علماء بالله و حكماء و عرفاء ستوده و وارسته و از نفس برون جسته و به خدا پيوسته، نه تنها خودشان را منوَّر ميكردهاند، بلكه تا شعاع وسيعي عالم بشريّت را به طهارت و نزاهت و قداست سوق ميدادهاند.
بازگشت به فهرست
خواب مجلسي اوّل (ره) دربارة صحيفه
در اينجا به نظر رسيد حكايتي از جدِّ أعلاي مادر پدري خود: محدّث عظيم، و سالك وارسته، و اخلاقي كبير مرحوم مجلسي اوَّل - رضوان الله عليه - آورده شود، تا جانها از آن سبْك و منهاج معطّر گردد؛ و با مزاولت و تدبّر و تفكّر در صحيفة امام السّاجدين قبل از نزول در گور، به فكر خودشان بيفتند، و در فكر علاج و چارهاي برآيند! وگرنه سوگند به خدا و مقام عزّت و جلال او كه با اين درسهاي متعارف و معمول حوزوي بدون بررسي و محاسبة نفس و طيّ طريق و منهاج اولياي راستين كه صحيفة سجّاديّه را نصب العين قرار داده و با آن روح خود را صيقل و جلا زدهاند، كار از پيش نميرود و نه خود و نه ديگران تمتّع و بهرهاي نخواهند يافت.[43]
امّا حكايت را طبق عين نوشتة مرحوم آيت الله آقا ميرزا محمّد علي مدرسي چهاردهي رشتي در مقدّمة شرح صحيفة خود نقل مينمائيم: وي شرح صحيفة فارسي خود را بدين مطالب آغاز ميكند:
بسم الله الرّحمنِ الرّحيمِ
الحمد للّه ربّ العالمين و صلّي الله علي سيّدنا محمّد و آله الطّاهرين.
و بعد چنين گويد منقطع از نيل آبادي، محمد علي بن نصير الجيلاني كه: در سنة يكهزار و سيصد و چهار در ماه رمضان المبارك، در حرم شريف مرتضوي وقت غروب آفتاب، جناب سيّد أجلّ أكرم زاهد عابد صَفيّ مُخلص تقي آقا سيّد ميرزاي اصفهاني كه الآن مشرّف به مجاورت مدينة مشرّفهاند، كتاب مشيخة مرحوم آخوند ملاّ محمّد تقي مجلسي (ره) از براي حقير قرائت مينمود؛ از جمله شيوخ خود مرحوم شيخ بهائي را ذكر نمود. در أثناء ذكر حالات او حكايتي نقل نمود كه آن حكايت مذكوره را در آن كتاب بعينها به خطّ شريف ايشان در شرح صحيفه ديدم.
مُلَخَّص حكايت آن است كه: مرحوم مجلسي ميفرمايد كه: در أوائل سنّ خود مايل بودم كه نماز شب بخوانم، لكن قضاء بر ذمّة من بود، به واسطة آن احتياط ميكردم. خدمت شيخ بهائي؛ عرض نمودم، فرمودند: وقت سحر نماز قضاء بخوان سيزده ركعت. لكن در نفسم چيزي بود كه نافله خصوصيّت دارد. فريضه چيز ديگري است.
شبي از شبها بالاي سطح خانة خود بين نوم و يقظه بودم، حضرت قبلة الْبَرِيَّة امام المسلمين حجّة الله علي العالمين عجّل اللهُ فَرَجَه و سَهَّلَ مَخْرَجَه را ديدم در بازار خربزه فروشان اصفهان در جنب مسجد جامع.
با كمال شوق وشعف خدمتسراسر شرافت آن بزرگوارعاليمقدار -عليه الصّلوة و السّلام - رسيدم، و از مسائلي سوال نمودم كه از جملة آن مسائل خواندن نماز شب بود كه سوال نمودم فرمودند: بخوان!
بعد عرض نمودم: يابن رسول الله صلياللهعليهوآلهوسلّم هميشه دستم به شما نميرسد! كتابي به من بدهيد كه بر آن عمل نمايم!
فرمودند: برو از آقا محمّد تَاجَا كتاب بگير! گويا من ميشناختم او را.
رفتم و كتاب را از او گرفتم، و مشغول به خواندن آن بودم و ميگريستم. يك دفعه از خواب بيدار شدم، ديدم در بالاي سطح خانة خود هستم. كمال حُزن و غُصّه بر من روي داد. در ذهنم گذشت كه: محمّد تَاجَا همان شيخ بهائي است. و تاج هم از بابت رياست شريعت است.
چون صبح شد وضو گرفتم و نماز صبح خواندم. خدمت ايشان رفتم. ديدم شيخ در مَدْرَس خود با سيّد ذوالفقار عليّ جُرْفَادِقاني (گلپايگاني) مشغول به مقابلة صحيفه است.
بعد از فراغ از مقابله، كيفيّت حال را عرض نمودم. فرمودند: انشاءالله به آن مطلبي كه قصد داريد خواهيد رسيد.
از اينكه مرا متّهم به بعضي از چيزها ميدانست[44] خوشم نيامد از اين تعبير.
آنگه محلّي كه حضرت - عليه الصّلوة و السّلام - را در آنجا ديدم بود، از باب شوق خود را بدانجا رسانيدم؛ در آنجا ملاقات نمودم آقا حسن تَاجَا را كه ميشناختم. مرا كه ديد گفت: مُلاَّ محمّد تقي! من از دست طلبهها در تنگ هستم. كتاب از من ميگيرند پس نميدهند. بيا برويم در خانه بعضي از كتب كه موقوفة مرحوم آقا قدير هست، به تو بدهم!
مرا برد. در آنجا بر دَر اطاق، در را باز نمود، گفت: هر كتابي كه ميخواهي بردار دست زدم و كتابي برداشتم. نظر نمودم ديدم كتابي است كه حضرت حجّةالله روحي فداه ديشب به من مرحمت فرموده بودند. ديدم كه صحيفة سجّاديّه است مشغول شدم به گريه و برخاستم.
گفت: ديگر بردار! گفتم: همين كتاب كفايت ميكند.
پس شروع نمودم در تصحيح و مقابله و تعليم مردم. و چنان شد كه از بركت كتاب مذكور، غالب اهل اصفهان مستجاب الدَّعوة شدند.[45]
مرحوم مغفور مجلسي ثاني ميفرمايد: كه چهل سال در صدد ترويج صحيفه شد. و انتشار اين كتاب به واسطة آن مرحوم شد كه الآن خانهاي نيست كه صحيفه در آن نباشد.
اين حكايت داعي شد كه شرح فارسي بر صحيفه بنويسم كه عوام بلكه خواص از آن منتفع شوند.[46]
بازگشت به فهرست
تواتر صحيفة كاملة سجّاديّه
صحيفة كاملة سجّاديّه از متواترات ميباشد؛ و مانند نسبت كتاب «كافي» به كليني، و «تهذيب» به شيخ طوسي، كه از متواترات است و در آن محلّ شبهه و ترديد نيست، نسبت اين صحيفة الهيّه به حضرت امام سيّد السّاجدين زين العابدين علي بن الحسين بن علي بن أبيطالب - عليهم أفضل الصّلوة و أكمل التّحيّه و السّلام- چنين است.
علماء أعلام و محدّثين عظام ما از زمان حضرت باقر عليهالسّلام تا به حال آن را يداً بِيَدٍ و لساناً عن لسانٍ و كتابةً عن كتابٍ روايت نمودهاند؛ و در هر دوره و زمان تواتر داشته است، و همان طور كه خواهيم ديد نسبت جهالت يا ضعف به بعضي از راويان آن كه در مفتتح صحيفة مكتوبه و مطبوعههاي فعلي وارد است أبداً ضرري بدان نميرساند. چرا كه اين سند مانند ضَمّ الحَجَر علي جنب الانسان است كه بدون آن هم انسانيّتش كامل، و با وجود آن هم چيزي بر آن افزوده نميگردد. جائي كه أدعية صحيفه از زمان معصوم تا به حال به تواتر متّصل و منسجم بوده باشد، لو فرض كه اين سند هم در ميان نبود، نبود.
بازگشت به فهرست
ملحقات صحيفه سجاديه
امّا أدعيّه صحيفة كامله بنابر روايت جعفر بن محمّد حسني، كه در خود صحيفهذكر شده است، هفتاد و پنج دعا بوده است كه راوي آن متوكّل بن هارون ميگويد: از من يازده دعا ساقط گرديده است، و مقدار نيِّف و ستّين (شصت و چهار) دعا را روايت ميكنم. وليكن در روايت محمّد بن احمد بن مسلم مطهّري كهتعداد و اسامي أدعيه را ذكر مينمايد، فقط پنجاه و چهار دعا چنانكه امروزه همدر صحيفه مييابيم موجود ميباشد. و بنابراين از اصل صحيفه بيست و يك دعا افتاده است.
بزرگان از أساطين علم و حديث درصدد برآمدهاند تا آن ادعيه را پيدا كرده و به صحيفه ملحق سازند - البته به عنوان مُلْحَقات نه به عنوان ادخال در ميان خود ادعيه - تا در عين دعاهاي آن دخل و تصرّفي به عمل نيامده باشد.
حقير در نسخة خطّيّة صحيفة كامله كه با حواشي آن به امضاي ملاّ محسن فيضكاشاني ميباشد، و از پدر به اينجانب رسيده است، و تاريخ پايان كتابتش سنة1091 هجريّه قمريّه[47] است ديدهام كه: پس از ختم أدعيه به عنوان مِمّا يُلْحَق به، ملاّتقي صوفي زيابادي قزويني كه از شاگردان شيخ بهائي خود را معرّفي ميكندچهارده دعا ذكر كرده است كه از كتب معتبره آن را جمع آوري نموده است.[48]،[49]
و چون ميدانيم كه: رحلت مرحوم شيخ بهائي در سنة 1030 بوده است. بنابراين جمعآوري اين ملحقات توسّط تلميذ او قبل از تدوين «صحيفة ثانيّة» شيخ حرّ عاملي و «صحيفة ثالثة» ميرزا عبدالله أفندي خواهد بود.
بر اين اساس لازم است اوّلين صحيفهاي را كه بعد از صحيفة كامله نگارش يافته است، همين صحيفه به شمار آورد؛ و آن را با نام صحيفة ثانية سجّاديّه مسمّي نمود. و صحيفة شيخ حرّ را از صحف بعدي به حساب آورد؛ امّا چون فعلاً صحيفة مرحوم شيخ حرّ به نام «صحيفة ثانيه» در ألسنه و كتب معمول و دارج ميباشد، ما نيز اينك بدين لقب آن را در اينجا ذكر مينمائيم:
بازگشت به فهرست
صحيفة ثانية سجّاديّه، تدوين شيخ حرّ عاملي
صحيفة ثانية سجّاديّه تدوين صاحب الوسائل
شيخ محمّد بن حسن حُرّ عامِلي متوفّي در سنة 1104
شيخ عالم فقيه متتبّع و محقّق و سيّاح: ميرزا عبدالله اصفهاني أفَنْدي در مقدّمة «صحيفة ثالثة» خود ميگويد: شيخنا العالم الفاضل الجليل و الكامل المحدّث النّبيل الشّيخ محمّد بن الحسن الحُرِّ العاملي المعاصر كه محفوف ميباشد به صنوف مراحم ربّ مَلِك غافر، نهايت سعي و آنچه را كه در وسع و توانش بود، بذل نمود تا آنچه را كه از اصل مجموعهاي كه از نسخة صحيفة كاملة سجّاديّة متداوله از أدعية آنحضرت خارج گرديده است جمعآوري نمايد، و همچنين صحيفة جديدة مشتمله بر سائر أدعية مروّية از او را كه در مطاوي كتب أدعيه و اعمال مشهورة متداوله ميان متأخّرين اصحاب را كه بدانها برخورد كرده است، و از جملة آن أدعية در آن مجموعهها همان أدعية معروفة مذكورة در ملحقات صحيفة كاملة مشهورة سجّاديّه است گردآوري و تنظيم نمايد. و آن را به «صحيفة ثانيه» نامگذاري نمود كه امروزه در زمان و عصر ما صحيفهاي عليحده و مستقل گرديده، و ميان مردم مانند خواهرش و نظيرش بالاخصّ در بلاد خراسان و اطراف خراسان شايع شده است.
شيخ حرّ 2 ميپنداشت كه: از وي بدين عمل احدي از علماء سبقت نگرفته است، بلكه معتقد بود كه: هيچ يك از سائر أدعية آن حضرت حتّي دعاهائي كه از صحيفة كاملة سجّاديّة مشهوره ساقط شده نيست مگر آنكه آن را در اين صحيفة شريفة جديده وارد ساخته است.
امّا حقيقت امر چنان نبود كه وي ميپنداشت. زيرا اوَّلاً در اين امر بعضي از علمائنا المتأخِّرين بر وي پيشي گرفتهاند همان طور كه ترجمهشان را در كتاب رجال ما: «رياض العلماء» مييابي! برو و ملاحظه نما!
و امّا ثانياً ما أدعية بسياري را از جمله أدعية آنحضرت - سلام الله عليه - در اماكن متفرّقه و مواطن متبدّده يافتيم كه آنها نه در صحيفة اوّل كه مشهور و متداول است ميباشند، و نه در صحيفة ثانية معروفهاي كه اين شيخ معاصر؛ آن را جمع كرده است يافت ميگردند.
و نظير اين پندار و گمان، گمان و پنداري است كه وي أيضاً در كتاب دگرش مسمّي به: «جَوَاهِر السَّنِّيَّة فِي جَمع الاحاديث القُدسيّة» كه اُخت القرآن است نموده است. به علّت آنكه او معتقد گرديده است كه: به جميع احاديث قدسيّه احاطه پيدا كرده است و كسي در اين امر نيز بر او تقدّم نداشته است. وليكن هر دو نوع اين پندار و اعتقادها مجرّد وَهْم و خيال ميباشد. چرا كه بعضي از اصحاب پيش از وي به مانند تأليف او تأليف كردهاند و از احاديث او، بيشتر آوردهاند و معذلك نه آن و نه اين شيخ معاصر به جميع آنچه وارد شده است احاطه پيدا ننمودهاند كَمَا لاَيَخْفَي عَلَي مَنْ تَتَبَّعَ وَ تَأمَّلَ وَ أعَادَ وَ أنْعَمَ النَّظَرَ وَ أجَادَ.[50]
و علاّمه شيخ آقا بزرگ طهراني رحمهاللهعليه پس از معرّفي اين صحيفه ميفرمايد: بعضي از افاضل معاصرين براي من نقل كردند كه: اواطّلاع يافته است بر «صحيفة ثانية سجّاديّه» كه اثر جمعآوري شيخ محمّد بن علي حرفوشي معاصر شيخ حرّ و متوفّي پيش از وي به بيشتر از چهل سال بوده است.
و عليهذا بايد صحيفة شيخ حرّ را ثالثه، و مابعدش را رابعه دانست و هكذا.[51] وشايد مراد صاحب رياض در «صحيفة ثالثه» آنجا كه گفتار شيخ حرّ را در عدم سبقت احدي به تدوين صحيفه بر او ردّ ميكند، همين صحيفة حرفوشي بوده باشد.
محدّث جزائري در اوّل شرح ملحقات صحيفه گويد: شيخ حرّ چون از أدعية امام سجّاد عليهالسّلام جمع كرد مقداري را كه به قدر خود صحيفه شد، آن را «اُخت الصَّحيفة» نام نهاد، همچنانكه چون جمع نمود احاديث قدسيّه را آن را «أخ القرآن نام گذارد ـ.انتهي
شيخ حرّ «صحيفة ثانية» خود را از اصول معتمدة نزد خود كه در هامش نسخه ذكر كرده است گردآوري نموده است و زمان خاتمهاش سنة 1053 در ماه رمضان بوده است...[52]
صحيفة ثالثة سجّاديّه، تدوين ميرزا عبدالله أفندي
صحيفة ثالثة سجّاديّه، تدوين ميرزا عبدالله أفَنْدي
صاحب رياض العلماء، من أخَصِّ تلاميذ علاّمة مجلسي
فاضل متبحّر ميرزا عبدالله پسر ميرزا عيسي پسر محمّد صالح تبريزي اصفهاني معروف به افندي از اعلام قرن دوازدهم ميباشد، كه در آن صحيفه بر شيخ محدّث حرّ عاملي، ادّعاي استقصاء أدعية حضرت سجّاد عليهالسّلام را در صحيفة ثانية خود، ردّ نموده است و در طهران طبع گرديده است، و جميع محتوياتش در ضمن أدعية صحيفة خامسه آمده است، و نامش در «الذَّريعة» به عنوان: «الدُّرَرُالمنظومة المأثورة» گذشت، و در سنة 1364 هجريّه قمريّه به طبع رسيده است. [53]، [54]
مرحوم أفَنْدي در صحيفة خود پس از خطبه و بياني مخصوص در أدعية حضرت سيّد السّاجدين عليهالسّلام ميفرمايد: و بالجمله عدم تماميّت صحيفة ثانيه به مراد، مرا بر آن داشت كه صحيفة ثالثهاي را گرد آورم كه در آن آنچه را كه از دو «صحيفة كامله» و «صحيفة ثانيه» فوت شده است، انشاء الله تعالي از آنچه بدست ما رسيده است از جملة أدعية آنحضرت - صلوات الله عليه - مجتمع گرديده باشد، غير از آنچه كه از ميان رفته است و يا به ما واصل نشده است. زيرا كه اكثر كتب أدعيه و اعمال خصوصاً از روايات قدماء از اصحاب ما تلف گرديده و از بين رفته است و ضايع شده است، و از آنها براي ما اثري و عيني به جاي نمانده است. و بر اين اساس چگونه ميتوانيم ادّعاي حصر و احصاء كامل و تمامي را در امثال اين مقام بنمائيم؟!
مگر آنكه من نهايت قدرت و غايت توان و كوشش خود را در اين راه بذل نمودهام، و منتهاي مراد و مقصود و همِّ خود را به كار بسته و در فحص علي حَسَب الوُسْع و الطَّاقة و گمان، و به اندازة قدرت و امكان دريغ نداشتهام و با اتّكال بر خداوند سبحان بحمدالله تعالي همان طور كه ميخواستم به صفحة وجود و بروز برآمد، و آن طور كه در نيّت داشتم جلوه كرد.
از آن گذشته، من با كمك خداوند در هر دعائي كه آوردهام غالباً در متن، و أحياناً در حاشيه، اشاره به سند آن از كتابي كه نقل نمودهام، و از مكاني كه در آن به آن برخورد نمودهام، كردهام.
و بر اين اصل اين صحيفة ما بر صحيفة شيخنا المعاصر: «صحيفة ثانيه» تَفوُّق پيدا نموده است. زيرا كه شيخ حرّ رحمهاللهعليه در صحيفة مذكورة خود متعرّض ذكر مأخذ ادعيهاي كه آنها را نقل نموده است نگرديده است، و لهذا أدعية او از حدِّ مَسانيد به حَدِّ مراسيل تنزّل يافته است.
بلكه بالاتر از اين، به گمان اهل عصر ما كه اعتماد بر مراسيل امثال ما نميكنند مگر در هنگامي كه استخوانهايمان پوسيده گردد و زمان خاكستر شدن آنها نيز به طول انجامد، در اين صورت درجة مرتبت آنها از مرتبة اعتماد و كمال به مرتبة تزلزل و احتمال، سقوط مينمايد و اگر چه شيخ حرّ - قدس الله روحه - بخودي خود ثقه و امين و مأمون و نقَّاد و بصير و مورد اطمينان و سكون نفس در روايت ميباشد، و در حقيقت عادل و صادق در نقل و درايت است.
علاوه بر اين نبايد پوشيده بماند كه: عمده سبب فائق و غرض اعلا كه لايق به شأن وي بود از تأليف اين صحيفة جديده، اوّلاً جمع و تنظيم بيست و يك عدد دعائي بود كه از نسخة صحيفة كاملة مشهوره - به طوري كه مفصّلاً اشاره خواهيم نمود - ساقط گرديده است، و ثانياً ضميمه نمودن بقيّة أدعية آنحضرت را بدانها.
وليكن شيخنا المعاصر رحمهاللهعليه أدعيه را مستقيماً از اصول آنها نقل كرده، و يا تغافل عمدي نموده است، چرا كه در طي صحيفة ثانية خود، متعرّض هيچ يك از آنها نشده است، بلكه شايد او - كه خداوند تربتش پاك نمايد - به طور كلّي بر اين امور واقف نشده و خودش را در مقام اين امر نميديده است.
و امّا ما بحمد الله تعالي و به عون او و منّت او واقف شدهايم بر جلّ آنها بلكه بر كلّ آنها در مدّت سياحتمان در شهرها، در خرابهها و در آباديها، و در أثناء طول سفر و جولانمان در درياها و خشكيها و زمينهاي بيآب و علف و شهرها.
تا آنكه ميگويد: در آنچه از نسخههاي صحيفة كامله، ما در اين سفرها يافتهايم، ميان اكثر آنها و ميان اين نسخة صحيفة كاملة سجّاديّه، اختلافات بسياري چه در ديباجه، و چه در عدد أدعيه و الفاظ آنها و عبارات آنها و در بسياري از فقرات آنها نيز از جهت زيادي و نقصان و تقديم و تأخير، موجود ميباشد.
و همچنين در مطاوي كتب اصحاب خودمان بسياري از دعاهاي منقوله از صحيفة سجّاديّة مشهوره را يافتهايم كه از انواع تفاوت و اختلاف در عبارات و فقرات، بلكه در تعداد أدعيه أيضاً برخوردار ميباشند، و ما از تعرّض به شرح و تحقيق آن، و وجوه ايراد و اختلافات آنها، در اينجا به طور مشروح و مفصّل خودداري نموديم، چون ذكرشان موجب مزيد تطويل ميشد. علاوه بر آنكه استقصاء كلام در اين مرام بدون شكّ موجب ملالت و ملامت ميشود، و همچنين مُورِث خروج در اين مقام از مقصود اهمّ و منظور أتمّ در اصل اقدام ما بر اين امر مهم در اين شأن و مقام خواهد شد. وَ اللهُ الْمُسْتَعَانُ وَ عَلَيْهِ التُّكلاَنُ.
و ما در اين صحيفة ثالثه اقتصار مينمائيم أوّلاً بر مجرّد وارد ساختن جميع آن دعاهاي شريفهاي كه از اصل صحيفة سجّاديّة مشهوره ساقط شده است. و ثانياً بر ذكر بعضي از دعاهائي كه به حضرت علي بن الحسين عليهماالسّلام انتساب دارد: آن أدعيهاي كه از آن دو صحيفة شريفه خارج ميباشند؛ و ضمّ كردن آنها را به صحيفه. بر حسب امكان وَ اللهُ الْمُسْتَعَانُ.
و امّا تعرّض به آن اختلافات را موكول داشتيم به تعليقاتمان بر هامشهاي «صحيفة ثانية» مذكوره انشاءالله تعالي. وَ اللهُ الْمُوفِّقُ.
بدانكه: تعداد دعاهاي صحيفه سجّاديّة مباركة متداوله، طبق آنچه كه الآن موجود است در آن صحيفه به روايت محمّد بن احمد بن مسلم مُطَهَّري، معروفه به روايت مطهّري غير از آنچه كه در اكثر از نسخ ملحقات صحيفة كاملة سجّاديّة يافت شده است، عبارت است از پنجاه و چهار دعا. با وجود آنكه آنچه را كه مذكور ميباشد أوَّلاً در ديباجة نسخههاي اين صحيفة سجّاديّة متداوله، هفتاد و پنج دعا است.
و از اين گذشته، پس از اين متوكّل به هارون راوي صحيفة سجّاديّة مشهوره دوباره ميگويد - همان طور كه در اول آن مذكور است -: از او مقدار ده دعا ساقط شده است، و از آن أدعيه شصت و أندي دعا را حفظ داشته است. و عليهذا از دعاهاي باقيه نيز مقدار ده دعاي ديگر ساقط گرديده است.
و اين امري است شگفت انگيز. وليكن گاهي به گمان ميرسد كه: اين دعاهايمعروفة مذكوره در مطاوي ملحقات نسخههاي صحيفة كاملة شايعه، ازجملـة همان أدعية ساقطه از اصل صحيفة متداولة مشهوره بوده باشد. وَ اللهُ يَعْلَمُ.
و ما اين صحيفة كامله را به صحيفة ثالثه نامگذاري نموديم. و اگر ميخواهي آنرا به «الدُّرَرُ الْمَنْظُومَةُ الْمَأثُورَةُ فِي جَمْعِ لَئالِيالادْعِيَةِ السَّجَّادِيَّةِ الْمَشْهُورَة» نام بگذار!
تا آنكه ميگويد: و اينك اوَّلاً ما به ذكر آن بيست ويك دعاي ساقطه ميپردازيم، و پس از آن سائر أدعية سجّاديّه را انشاء الله تعالي ميآوريم.[55]
بازگشت به فهرست
صحيفة رابعة سجّاديّه، تدوين ميرزا حسين نوري
صحيفة رابعة سجّاديّه، تدوين حاج ميرزا حسين
ابن محمّد تقي نوري متوفّي در سنة 1320 هجريّة قمريّه
وي در شب پنجشنبه 27 جمادي الآخرة رحلت كرد، و غير از آنچه كه در سائر صحيفهها وارد شده است مقدار 77 دعا جمعآوري نموده است.[56]
مرحوم محدّث نوري در صحيفة خود پس از حمد و ثناي خدا و صلوات بر رسول مختار و آل او گويد:
بندة گنهكار زشت كردار: حسين بن محمّد تقي نوري طبرسي چنين ميگويد كه:اين مجموعة رائقة لطيفه و صحيفة رابعة شريفهاي است كه من آن را از أدعية مباركة سجّاديّه - كه بر انشاء كنندة آن هزاران تحيّت باد - گرد آوردهام، از آن دعاهائي كه نه در صحيفة موصوفة در ميان علماء اسلام گاهي به اُخْت القرآن، و گاهي به زبور آل محمّد: موجود است و نه در صحيفة ثانيه كه آن را عالم جليل محدّث حرّ عاملي جمع آوري كرده، و نه در صحيفة ثالثهاي كه آن را فاضل ماهر خبير آقا ميرزا عبدالله اصفهاني » گرد آورده از آنچه كه در دو صحيفة پيشين موجود نبوده است، و ايشان بر شيخنا الحرّ؛ طعن زده است كه: وي ادّعاي استقصاء نموده با وجودي كه از دستش أدعية بيشماري ساقط گرديده؛ و بنابراين آنچه را كه به آن از أدعية ساقطه برخورد كرده است آورده است، و پنهان بوده بر او (آقا ميرزا عبدالله) همان گونه كه بر شيخ حرّ نيز پنهان بوده آنچه كه جستجو كننده بر آن دست مييابد. و من اگر چه از اسب سواران پيشتاز اين ميدان نبودهام إلاَّ أنَّ السُّهَي الَّتِي اسْتَصْغَرَتْهُ الْعُيُونُ تَتَحَرَّكُ كُلّمَا سَارَ الْفَرْقَدَانِ. «مگر آنكه ستارة سُها كه چشمها آن را كوچك ميپندارد تحرّك مينمايد هر كجا كه فرقدان به گردش درآيند.»[57]
پس از اين مقداري از أدعيه را از مصادر مختلف حتّي بعضي از أدعية شعريّه را كه به آن حضرت نسبت داده شده است و از جهت عربيّت و أدبيّت ضعيف ميباشد ذكر نموده است[58] و در پايان كتاب گويد:
اين آخرين موردي بود از آنچه كه در جمع أدعية سجّاديّه اراده نموده بوديم - عَلَي مُنْشِيهَا ألْفُ سَلاَمٍ وَ تَحِيَّةٍ - كه از آن دو صحيفة كريمه كه متمّم صحيفة مباركة معروفه بودند، ساقط گرديده بود.
و ما اشاره به مأخذ آنها نموديم، و اساتيدي را كه بر طريق روايت آنها دست يافتيم ذكر نموديم و غالب آنها بلكه همگي آنها را - إلاَّ مَا شَذَّ مِنْهَا - از كتب معتبرة مُعَوَّلَةٌ عَلَيْهَا مأخوذ گرديده است.
عليهذا نبايد بر ما ايراد شود ايرادي را كه صاحب صحيفة ثالثه بر صاحب ثانيه نموده بود از عدم ذكر مأخذ و خارج بودن مذكورات او از حدّ مَسانيد. و غرض او طعنه بر بعضي از أدعية او بود كه ذكر نموده بود، در حالي كه از براي آنها در كتب اصحاب عين و أثري نبود، مانند مُنَاجَاتِ خمسة عشر، وگرنه اغلب أدعيهاي را كه آورده بود، در كتب معروفه مذكور بود.
و پنهان نماند كه اگر اين مثل معروف نبود: كَمْ تَرَكَ الاوَّلُ لِلآخِرِ. «چه بسيار از علومي است كه بيان آن را پيشينيان براي پسينيان باقي ميگذارند.» تحقيقاً پس از كوشش و سعي اين دو عالم متبحّر با وجود آنكه كُتُبي و أعواني همراه داشتهاند، براي اين بندة كوتاه و قاصر و مبتلا به شرّ زمانها در شرّ شهرها و مساكن از مساكن اهل ايمان، باقي نميماند چيزي كه بتواند التقاط و جمعآوري كند.
از خداوند مسئلت داريم كه خودش حفظ فرمايد، و توفيق دهد، و مرافقت أبرار را روزي فرمايد! و اين صحيفة شريفه را در ديوان حسنات ثبت نمايد، روزي كه خوبان از بَدان جدا ميگردند.[59]
بازگشت به فهرست
صحيفة خامسة سجّاديّه، تدوين سيد محسن أمين عاملي
صحيفة خامسه، تدوين حاج سيد محسن امين
حسيني عامِلي متوفّي در سنة 1371 هجريّة قمريّه
تدوين سيّد معاصر محسن بن عبدالكريم بن علي بن محمّد أمين حسيني عاملي نزيل دمشق است كه در سنة 1330 هجريّه قمريّه به طبع رسيده است و محتوي است بر جميع صحيفة ثالثه و رابعه و زيادي بر آنها. از تأليفش در سنة 1323 فارغ گرديده، و مجموع أدعية آن 182 دعا ميباشد كه تعداد 52 دعا را تنها خودش روايت كرده است و بقيّة أدعية آن در يكي از دو صحيفة ثالثه و رابعه موجود است.[60]
بازگشت به فهرست
گفتار مرحوم أمين در مجعول بودن نسبت مناجات منظوم به حضرت سجّاد
مرحوم امين در مقدّمة صحيفة خود پس از حمد و صلوات ميفرمايد: چون تقديرات مرا ملزم نمود كه ترك وطن نموده و در دمشق اقامت نمايم، در سنة يك هزار و سيصد و بيست و سه قمريّه حال اقتضا نمود تا در صحّت نسخة ثانية سجّاديّه نظري نموده و تعليقاتي بر آن بياورم تا شرح غرائب و تفسير غوامض آن، و غير آن از فوائد به جهت اجابت درخواست بعضي برادران بوده باشد. و آن همان صحيفهاي بود كه محدّث ثقة جليل شيخ محمّد بن حسن بن علي بن حسين حرّ عاملي مشغري صاحب وسائل رحمهاللهعليه از دعاهاي مولانا زين العابدين و سيّدالسّاجدين و امام العارفين و أبو الائمّة الميامين امام علي ابن الحسين بن علي بن ابيطالب - صلوات الله و سلامه عليهم أجمعين - جمع نموده بود.
وي در آنجا گفته بود: آن را از منقولات علماء أعلام از أدعية آنحضرت عليهالسّلام كه به او واصل گرديده و در صحيفة كاملة مشهوره نبوده است جمعآوري كرده است.
چون در آن هنگام از نسخههاي مورد اعتماد آن صحيفه در نزد من نبود، لهذا رجوع كردم به كتب متضمّنة آن أدعيه، و در اين أثناء برخورد نمودم به بعضي از أدعية مرويّه از آنحضرت عليهالسّلام كه نه در صحيفة اُولي' بود و نه در ثانيه. و تصميم گرفتم كه آنهارا به صحيفة ثانيه ملحق سازم، زيرا گمان ميكردم مقدار آنها كم است. چون در تتبّع استقصاء نمودم، چنين دريافت كردم كه: أدعية مودَعة در كتب معتبرهاي كه دو صحيفه از آنها خالي ميباشند، چيزهاي بسياري است به طوري كه اگر جمع شود هر آينه صحيفة كبيرهاي خواهد شد، با وجود آنكه جامع صحيفة ثانيه عالمي متبحّر بوده است و در آن متصدّي جمع آوري همگي آنچه كه از صحيفة كامله ساقط شده است گرديده است.
بر اين اساس تصميم گرفتم پس از اتّكال بر خداوند تعالي بر آنكه جميع آن أدعيه را در صحيفة ثالثهاي مجتمع سازم، پس هفتاد و چند دعا كه در صحيفة اولي و ثانيه موجود نبود جمعآوري كردم و در اين ميان اطّلاع پيدا نمودم در ميان كتب، صحيفة ثالثهاي وجود دارد. لهذا در بدست آوردن آن نهايت جدّيت خود را مبذول داشتم تا به توفيق خداي متعال بعد از بحث طويل و طلب شديد و فحص اكيدِ در آفاق بر آن وقوف يافتم. و آن صحيفهاي بود كه آن را فاضل متبحّر متتبّع: آقا ميرزا عبدالله بن عيسي بن محمّد صالح اصفهاني رحمهاللهعليه معروف به أفندي صاحب «رياض العلماء»[61] و شاگرد علاّمة مجلسي، و معاصر صاحب وسائل گردآورده است، و در آن آنچه را كه صحيفة معاصرش از آن خالي بوده است جمع نموده است، و لسان حالش ميگويد: كَمْ تَرَكَ الْمُعَاصِرُ لِلْمُعَاصِرِ. «چه بسيار از علومي را كه در زمان واحد كسي به دست نميآورد، و براي همعصرش باقي ميگذارد.»
و همچنين برخورد كردم بر صحيفة رابعهاي كه آن را فاضل متبحّر متتبّع مطّلع معاصر: آقا ميرزا حسين بن محمّد تقي طبرسي نوري مجاور در سامرّاء و پس از آن در مشهد غروي در حال حيات و ممات: صاحب كتاب «مستدرك الوسائل» رحمهاللهعليه جمع كرده بود، و در آن آورده بود آنچه را كه دو صحيفة ثانيه و ثالثه از آن خالي بوده است، و خود بدين مَثَل متمثّل گرديده است: كَمْ تَرَكَ الاوَّلُ لِلآخِرِ. «چه بسيار از علومي را كه افراد پيشين براي افراد بعدي باقي ميگذارند.»
پس از آنكه اين جانب استقراء تمام از اين دو صحيفة مذكوره: ثالثه و رابعه نمودم، دريافتم كه آنها از بسياري از أدعيهاي كه من جمع نمودهام خالي ميباشند، و بنابراين با خود گفتم: كَمْ تَرَكَ الاوَّلُ لِلآخِرِ وَ الْمُعَاصِرُ لِلْمُعَاصِرِ. «چه بسيار از علومي را كه علماي قبلي براي بعدي، و چه بسيار علومي را كه عالم معاصر نيز براي هم عصر خود باقي ميگذارد.»
همان طور كه صحيفة خود را چنان يافتم كه: از بسياري از أدعيهاي كه آن دو صحيفه بر آن اشتمال دارند، خالي ميباشد. و عليهذا درصدد آن برآمدم تا آنچه را كه در صحيفة من به تنهائي آمده است، از آن أدعيه جدا كرده و آن را صحيفة خامسه قرار دهم. امّا از اين تصميم برگشتم:
زيرا أوَّلاً بايد از تمام مشقّات و مجاهداتي كه در راه بقيّة أدعيه كشيده بودم و آنها را مرتّب گردانيده بودم، و آنچه كه از فوائد در شرح و تعليقة آن به كار بسته بودم، دست ميشستم.
و ثانياً شخص ناظر بداند كه: من در تفتيش وتنقيب و كوشش در اين راه كم نگذاردهام، و من بحمدالله تعالي و توفيقه رسيدهام به بيشتر آنچه كه آن دو بزرگوار رسيدهاند، و به بسياري از آنچه كه آنها بدان نرسيدهاند، و اين نظر موجب گردد تا دربارة من طلب غفران نمايد و نيز باعث گردد تا از ترس و جُبْن، و از كسالت و سستي در كار تجنّب ورزد و بداند كه: مَنْ سَارَ عَلَي الدَّرْبِ وَصَلَ. «هر كس از راه گسترده و در گشاده برود، به مقصود ميرسد.»
بنابراين بر آن شدم تا بر صحيفة خودم بيفزايم آنچه را كه در صحيفة آن دو عالم بود و صحيفة من از آن خالي بود، و آن را صحيفة خامسه نامگذاري نمايم گرچه مشتمل بر جميع صحيفة ثالثه و رابعه بوده باشد. وليكن به واسطة آنكه اشتمال دارد بر آنچه آنها اشتمال ندارند، با آنها فرق پيدا مينمايد، و سزاوار ميگردد كه صحيفة خامسه براي چهارمين صحيفه قرار گيرد.
لهذا مجموع دعاها و ندبههاي اين صحيفه بالغ بر يكصد و هشتاد و سه دعا شد كه از آنها مقدار پنجاه و پنج دعا اختصاص به ما داشت، و هر چهار صحيفة ديگر از آن خالي بود، و شصت و هشت دعا را ما در مجموعة آن دو صحيفة مذكوره و غير آندو يافتيم. و سي و يك دعا را فقط از صحيفة ثالثه و بيست و نه دعا را فقط از صحيفة رابعه نقل نموديم.
و از اينجا نتيجه اين ميشود كه: اگر ما اطّلاع بر آن دو صحيفه پيدا نكرده بوديم، مقدار أدعيهاي كه گرد آورده بوديم همگي بالغ بر يكصد و بيست و سه دعا ميگشت، و آن عبارت بود از پنجاه و پنج دعائي كه ما به نقل آن متفرّد بوديم، و آنچه را كه در مجموع دو صحيفه و غير آن دو يافته بوديم، كه عبارت از شصت و هشت دعا بود. و اين مقدار به تعداد و شمارة بسياري، از هر يك از سه صحيفة سابقه به تنهائي بيشتر ميباشد.
و از اينجا معلوم ميشود فضيلت صحيفة من بر آن سه صحيفه، مگر «صحيفة ثالثه» كه معلوم نيست تتبّع جامع آن صحيفه چه اندازه بوده است؟! چون همان طور كه خواهي دانست، نسخههاي واصله به دست ما از آن صحيفه، ناقص ميباشد.
و ما در تنقيب و تفتيش در مظانّ وجود آن نُسَخ، و در جمع ميان نسخههاي مختلفه به حسب وسع و طاقت كوتاهي نكرديم، همچنانكه در ترتيب أدعيه با تقديم و تأخير، و قرار دادن هر دعائي را با دعاي مناسبش كوتاهي ننموديم، در حالي كه آن دو نفر در دو صحيفة خود اين امر را مهمل گذاشتهاند.
و در ذهن من نميگذشت، و يا در دل من خطور نميكرد كه: براي احدي نوشتن استدراك بر اين صحيفههاي فضلاء ثلاثه امكان داشته باشد، آنان كه در ميان اهل عصر خود به تتبّع و تبحّر و اطّلاع امتياز داشتهاند، بلكه براي ايشان در طول عمرشان غير از آن شغلي نبوده است.
و از امور شگفت انگيز آن است كه: من بسياري از أدعيه را در ميان كتب مشهورة متداولهاي كه نسخههاي آن يقيناً در نزد آنان بوده است و از آن نسخهها نقل كردهاند، پيدا نمودهام.
و كافي است براي تو، صاحب «صحيفة ثالثه»: آن كس كه در حفظ و تتبّع و معرفت تصانيف و مصنِّفين، كم نظير بوده است و تا به جائي مهارت او اوج داشت كه اوراقي را از كتب مجهولهاي كه اوَّل و آخرش از بين رفته بود، به وي ارائه ميكردهاند، او آنها را تميز ميداد و ميشناخت آنها از چه كتابي ميباشند، و در حالي كه تقريباً نيمي از عمر خود را در سياحت بسر برده بود و در بيشتري از شهرها داخل شده بود، و در تمام اين مدت مشغول تتبّع و تفحّص در كتب بوده است.
و بلكه صاحب «صحيفة رابعه» چنين بوده است. زيرا وي را كه ما همعصر او بودهايم مشاهده كردهايم، و نظير او را در عصرش در تتبّع و تصفّح و جمع كتب نادرة الوجود و بحث و تنقيب از آثار اهل بيت: در طول عمرش، نديده و نشنيدهايم به طوري كه تا زمان شيخوخت و پيري، شغلي غير از اين نداشته است.
اين بزرگان همه مقصد واحدي را تعقيب مينمودهاند، و هر لاحقي از آنها ميكوشيده است تا برساند خود را به آنچه كه سابق از آنها نرسيده است. تا اينكه خداوند بر من منّت نهاد تا رسيدم به أفضل از آنچه كه آنان رسيدند، و سهل و آسان شد براي من، وصول به سختتر از آنچه كه آنها بدان رسيدهاند. به علّت آنكه گردآوري اين أدعيه پيشتر از آنكه دست كسي بدان دراز گردد، آسانتر است از زياده كردن بر آنها. و زياده كردن بر آنها نيز پيشتر از تتابع أفكار و تعاقب أنظار آسانتر است از پس از آن. و اين امري است معلوم و پوشيده نميباشد، وليكن ذَلِكَ فَضْلُ اللهِ يُوْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَ اللهُ ذُوالْفَضْلِ الْعَظِيمِ.[62]
بنابراين، من بر فضل و كرم او، شكر او را به جاي ميآورم و آنچه گفتم از باب بيان و حديث نعمت اوست، با وجود آنكه من از اسب سواران ممتاز اين جولانگاه نميباشم، وليكن خداي تعالي امر فرمود تا كشتي نوح عليهالسّلام در روي كوچكترين كوهها متمكّن گردد و بنشيند.
و صاحب «صحيفة رابعه» ميگويد: اگر اين مثال دائر «كَمْ تَرَكَ الاوَّلُ لِلآخِرِ» نبود پس از كوشش و جهد اين دو عالم متبحّر يعني حرّ عاملي و فاضل اصفهاني 0 و با وجود اعوان و كتبي كه داشتهاند، امكان نداشت براي اين قاصر فاقد اعوان، و مبتلاي به شرّ أزمان در شرّ بُلْدان از مساكن اهل ايمان كه أدعيه را التقاط و جدا و پيدا نمايد-(انتهي).
و جائي كه اين گفتار، كلام وي باشد - كه رحمت خدا بر او باد - و اين شكوة او از فقد اعوان و از شهر و زمان، با وجود سعة حال و تمكّني كه دارا بوده است، پس بيا و ببين مثل من چه بايد بگويد؟!
و من چنين نميباشم كه ادّعا كنم احاطه به جميع أدعية مأثوره از آنحضرت عليهالسّلام را پيدا كردهام، بلكه چه بسا آنچه را كه از من فوت شده است بيشتر باشد از آنچه كه به من واصل گرديده است؟ و سهل و آسان گردد براي كساني كه پس از من ميآيند آنكه زياد كنند بر آنچه كه من جمع نمودهام، همچنانكه امكان يافت كه من بيفزايم بر أدعية جمعآوري كساني كه پيش از من بودهاند، چرا كه علوم آل محمّد: إحصاء نميشود، و مآثرشان به شمارش نميآيد. چگونه اين طور نباشد در حالي كه آن علوم مأخوذ ميباشد از مدينة علم نبوي و مستمدّ است از منبع فيض الهي؟
و شايد آنچه از ما مختفي گرديده است بيشتر باشد از آنچه به ما رسيده است، و عبادت زينالعابدين عليهالسّلام و دعاهاي وي و مناجات او به گونهاي است كه قلم را قدرت إحصاء آن نميباشد. در صورتي كه صاحب «صحيفة ثالثه» گفته است: اكثر كتابهاي أدعيه و اعمال، و بالخصوص روايات قدماء اصحاب ما تلف گرديده است و از آنها عين و اثري بجاي نمانده است. بنابراين ما چگونه ميتوانيم مدَّعي إحصاء و حصر آن أدعيه گرديم. در اينجا صاحب ثالثه ميگويد: مگر آنكه من تا سر حد توان و قدرتم آنچه را كه در جهد و نيرو داشتم بذل كردم ـ انتهي.[63]
مرحوم امين رحمهاللهعليه در اينجا نُه مورد از تنبيهات را بيان ميكند، و پس از آن وارد در ذكر دعاها ميشود. در تنبيه و بيان چهارم ميفرمايد: بدانكه: من چون اوّلاً در مقام جمع أدعيه برآمدم، ابتداءً در مقام تعرّض به ذكر أسناد آن نبودم، و نامي از كتب مأخوذه از آنها را هم غالباً نميآوردم، و اين فقط به خاطر اختصار بود. چون ذكر آن أدعيه در كتب مربوطه متكرّراً آمده بود، همان طور كه صاحب «صحيفة ثانيه» أيضاً بر همين منوال مشي كرده بود.
علاوه بر اين به جهت آن بود كه در ذكر مصادر و أسانيد آنها، فائدة مهمّهاي به نظر نميرسيد، به علّت سهولت امر در مستحبّات و بخصوص در دعاها،[64] با وجود آنكه ارسال آنها در كتاب متأخّر كمتر از ارسال آنها در كتاب متقدّم نميباشد.
و چه خوب گفته است صاحب «صحيفة ثالثه» در ضمن كلامش در اوّل خطبة گفتارش: إنَّ أهْلَ عَصْرِنَا لَمْ يَعْتَمِدُوا عَلَي مَرَاسِيلِ أمْثَالِنَا إلاَّ وَ قَدْ بَلِيَتْ عِظَامُنَا وَ طَالَ زَمَانُ وَفَاتِنَا.
«تحقيقاً اهل عصر ما بر روايات مرسلة ما اعتماد نميكنند مگر هنگامي كه استخوانهايمان كهنه گردد و زمان دور و درازي از مرگمان بگذرد.»
و در اين سخن اشاره دارد بر آنكه آنچه را كه شخص معاصر، به نهج ارسال روايت ميكند، كمتر از آنچه كه شخص متقدّم به نهج ارسال روايت مينمايد نيست با فرض تساوي آن دو در وثاقت، إلاَّ اينكه طبيعت اهل هر عصر بر آن منطبع گرديده است كه: معاصرين خود را حقير و كوچك بشمارند؛ بلكه فضل و برتري مرد غالباً ظاهر نميگردد مگر پس از مرگش، آن هم بعد از سپري شدن مدّت طولاني از عهد وفاتش، لكن در عين حال او بر صاحب صحيفة ثانيه عيب ميگيرد كه چرا ذك مأخذ أدعيهاي را كه روايت كرده است ننموده است؟ زيرا فقدان ذكر سند، آنها را از حدِّ مسانيد بيرون كرده، و در زمرة مراسيل داخل ميكند. و به همين سبب است كه او هر دعائي را كه ذكر ميكند، اشاره به كتابي كه از آن نقل كرده است مينمايد.
و با وجود اين، خود او در بسياري از أدعيه ذكر اسانيدش را مهمل گذارده است، و شايد آن دعا در آن كتابي كه از آن نقل نموده است بدون ذكر سند بوده است.
و من چون بر اين تعييب و تعيير وي وقوف يافتم عازم شدم بر ذكر اسانيد و اسماء كتبي كه از آنها نقل نمودهام به جهت فرار و خلاصي از مثل اين گونه اعتراض، و همچنين به جهت خالي نبودن آن از فائدة مترتّبة بر آن - تا آخر كلام او.[65]
و در تنبيه و بيان نهم ميفرمايد: بدان: اكثر أدعيهاي را كه ما در اين صحيفه جمع نمودهايم آنها را از كتب معتبرة معتمده نقل نمودهايم. و معذلك براي صحّت آنها از خود آنها بر خود آنها شواهدي است. زيرا بلاغت ألفاظ و علوِّ مضامين، قويترين شاهد بر صحّت نسبت آنها ميباشد.
امّا بعضي از آنها بدين مثابه نيستند، و از بعضي از آنها در نفس انسان خطوري پيدا ميشود كه البتّه بر شخص ناقد بصير مخفي نميباشد، وليكن چون ما قطع به عدم صحّت نسبتشان نداشتيم، عذري در ترك آن نداشتيم. فلهذا آنها را نيز ثبت نموديم و عهدة آن را با ناقلينش قرار داديم، با ملاحظة سهولت امر به علّت عدم ترتّب حكمشرعي، و رجاء حصولثواب برايكسانيكه بدانأدعيه مترنّمميگردند.[66]
وليكن ما به چند مناجات منظومه برخورد نموديم كه قطع به فساد نسبتشان به امام عليهالسّلام يافتيم به جهت ركيك بودن ألفاظشان به طوري كه كسي كه كوچكترين درايت و تميزي داشته باشد راضي نميگردد آنها را به خودش منتسب سازد، پس چگونه احتمال ميدهد از منبع فصاحت و بلاغت تراوش نموده باشد؟! و علاوه بر اين در بعضي از آنها «لَحْن و إيطاء» و در بعضي إيطاء وجود دارد. و از اين قبيل است آنچه كه صاحب صحيفة رابعه به نقل از خطّ بعضي از علماء ذكر كرده است و أوَّلش اين است:
ألَمْ تَسْمَعْ بِفَضْلِكَ يَا مُنَائي دُعَاءً مِنْ ضَعِيفٍ مُبْتَلاَء
تا آخر نُه بيت كه همگي آنها از اين قبيل هستند. و رَوِيِّ دو بيت از آنها لفظ خطاء به مدّ آمده است كه در آن جمع ميان خطا و ايطاء شده است. و رَوِيّ دو بيت از آنها لفظ رجائي آمده است.
و از همين قبيل است مناجاتي كه از خطّ بعضي از علماء نيز نقل نموده است و اوّلش اين است:
إلَيْكَ يَا رَبِّ قَدْ وَجَّهْتُ حَاجَاتِي وَجِئْتُ بَابَكَ يَا رَبِّ بِحَاجَاتِي
تا آخر يازده بيت كه جميع آنها در ركيك بودن تساوي دارند. و در رَوِيّ بيت سوم أيضاً لفظ حاجاتي آمده است. و بخشي از آن اين گونه ميباشد: أنْتَ الْعَلِيمُ بِمَا يَحْوَي الضَّمِيرُ بِهِ. و بعضي اين گونه است: وَارْحَمْ ذُنُوبِي بِمَا أخْطَأْتُ وَ ارْحَمْنِي.
و عذر صاحب صحيفة رابعه در ايراد اين دو مناجات، عدم كمال معرفت اوست به لسان عربي.
و أيضاً از همين قبيل ميباشد مناجاتي كه ما در كتاب محمّد طَبيب يافتهايم، و أحدي از صاحبان صحيفهها آن را ذكر ننمودهاند و اوَّلش اين است:
اُجِلُّكَ عَنْ تَعْذِيبِ مِثْلِي عَلَي ذَنْبِ وَ لاَ نَاصِرٌ لِي غَيْرُ نَصْرِكَ يَا رَبِّ
تا پايان پانزده بيت كه حيا ميدارد كسي كه به اقلّ درجه معرفت داشته باشد آن را به او نسبت دهد، به سبب آنكه صادر شده است از كسي كه علم عربيّت را به خوبي نميدانسته است، و معني فصاحت و بلاغت را نشناخته بوده است. و در اين مناجـات است: وَ أنَا عَبْـدُكَ الْمَحْقُورُ فِي عِظَمِ شَأنِكُمْ. و أيضـا در آن ميباشد:
وَ تَقْلِبُني مِنْ ظَهْرِ آدَمَ نُطْفَةً اُحَدَّرُ فِي قَعْرٍ صَرِيحٍ مِنَ الصُّلْبِ
فَأخْرَجْتَني مِنْ ضِيقِ قَعْرٍ بِمَنِّكُمْ و در آن ميباشد همچنين:
فَحَاشَاكَ فِي تَعْظِيمِ شَأنِكَ وَ الْعُلَي تُعَذِّبُ مَحْقُوراً بِإحْسَانِكُمْ رَبِّي
لِلانَّا رَأيْنَا فِي الانَامِ مُعَظَّماً تَجَلَّيعَنِالْمَحْقُورِفِيالْحَبْسِوَالضَّرْبِ
و غير اينها از امثال اين هذيانها.[67]
از اينجا به بعد مصنّف محترم «صحيفة خامسه» شروع مينمايد به ترتيب در ذكر يكصد و هشتاد و سه دعا و مناجات از آنحضرت عليهالسّلام، و خصوصاً آن بيست و يك دعاي ساقطه از صحيفة كامله، هر كدام از آنها را كه در محلّ مناسب خود ذكر مينمايد، متذكّر ميگردد كه: اين از جملة آن بيست و يك دعاي ساقطه ميباشد، و هر يك از أدعية «صحيفة ثالثة» أفندي و صحيفة رابعة نوري را كه آنها بدان متفرّد ميباشند مشخّص ميكند، و هر يك از أدعيهاي را كه خودش بدان متفرّد ميباشد مشخّص مينمايد، و هر دعائي را كه در سائر مجاميع يافت شده است با ذكر كتب و مصادر آن معيّن مينمايد؛ و مجموع اين أدعيه در 494 صفحه به پايان ميرسد، و الحقّ زحمت كشيده، و در تدوين آن بدين كيفيّت رنج برده و دعاهاي بسياري را همان طور كه خودش شرح آن را بيان كرده، و داراي اعتبار ميباشند تنظيم و گردآوري نموده است.
جَزَاهُ اللهُ عَنِ الاءسْلاَمِ وَ الاءيْمَانِ وَ الْعِرْفَانِ وَ الشَّهُودِ، وَ عَنْ مُنْشِيءِ الصَّحِيفَةِ سَيِّد السَّاجِدينَ وَ زَيْنِالْعَابِدِينَ عَلَيهِ أفضلُ التحيّة وَالسّلام أحْسَنَ الْجَزَاءِ وَالَّثَوابِ وَالاءكْرَامِ.
بازگشت به فهرست
صحيفة سادسة سجّاديّه، تدوين شيخ محمد صالح مازندراني
صحيفة سادسة سجّاديّه تدوين شيخ محمّد صالح بن
ميرزا فضلالله المازندراني الحائري متولّد در سنة 1297
هجريّه قمريّه كه در فهرست تصانيفش ذكر نموده است.[68]
آية الله نجفي مرعشي در استدراك بر مقدّمة سيد محمّد مشكوة كه در شرح فارسي صحيفة سيّد صدرالدّين بلاغي ترجمة آن آمده، نامي از مستدرك اخير: صحيفة سادسه مازندراني نبردهاند، ولي سه صحيفة ديگر را به شمارهها و مصنّفين جداگانهاي ذكر ميكنند:
«صحيفة سادسه» گرد آوردة: شيخنا الفقيه المحدّث حاج شيخ محمّد باقر بن محمّد حسن بيرجندي قائمي.
«صحيفة سابعه» گردآوردة: شيخ روايت ما علاّمه شيخ هادي بن عبّاس آل كاشف الغِطاء نجفي صاحب كتاب «مستدرك نهجالبلاغة» و غيره.
«صحيفة ثامنه» گرد آوردة: شيخنا العلاّمه حاج ميرزا علي حسيني مرعشي شهرستاني حائري.[69]
در اينجا چون صحيفة سادسة حائري مذكورة در «الذَّريعة» را با اين سه صحيفة اخيرة مرعشي، و با آن يك صحيفه كه به عنوان ملحقات از ملا محمّد تقي صوفي زرآبادي قزويني ضميمه نمائيم، مجموعاً تعداد صحيفههاي نامبرده به ده عدد بالغ ميگردد. ولي بايد ديد كه: آيا اين چهار صحيفة اخيره واقعاً بر «صحيفة خامسة» مرحوم سيّد محسن امين زيادتي دارند، يا آنكه چون اين اعلام همگي در عصر واحدي ميزيستهاند، هر يك براي خود به جمعآوري مستدركاتي پرداخته است، و چون طبع نشده بوده است و هر كدام هم از مصنّفات دگري بياطّلاع بودهاند، چه بسا در أدعية مرويّة آنها تداخل صورت گرفته باشد، و من حيث المجموع از أدعية گردآوري شدة از «صحيفة خامسة» امين چيزي را اضافه نياورده باشند؟!
بازگشت به فهرست
صحيفة جامعة سجّاديّه، تدوين موضوعي
الصَّحيفةُ السَّجَّاديَّةُ الجامِعَةُ
أخيراً مجموعهاي به نام «الصَّحيفةُ السّجّاديَّةُ الجامِعَةُ» انتشار يافته است كه مدوِّن آن يكي از محقّقين و رجال عظام از حوزة مقدّسة علميّة بلدة طيّبة قم ميباشند، و الحقّ از جهت جمعآوري جميع أدعية منسوبه به آنحضرت، و گردآوري أدعية صحيفة كامله، و ثانية و ثالثه، و رابعه، و خامسه، و أحياناً بعضي از مصادر دگر، و نيز از جهت حسن سليقه در تصحيح و كاغذ و تجليد و طبع و سائر مزايا بالاخصّ داشتن چهارده عدد فهرستهاي گوناگون در آخر كتاب، وبحث مُشبع در تواتر و قطعي بودن سند صحيفة كامله، و تنظيم نقشه و ترسيم بعضي از اسناد قطعيّه را حتّي از خود جناب مدوّن معنعناً تا حضرت زين العابدين عليهالسّلام، و أيضاً از ناحية دسته بندي نمودن و موضوعي قرار دادن آن دعاها بر حسب سبك كلاسيكي، و آسان بودن رجوع به هر دعاي مطلوبي كه طبق حال داعي بر حسب موضوعات و حالات متفاوته، مختلف ميباشد، در درجة كمال است.
بالاخصّ كه داراي قطع وزيري، و حجمي معتنابه، و چشمگير، و براي نشان دادن شخصيّت آنحضرت از جهت حالات و أدعيه و مناجاتها جالب و داراي اهميّت است.
امّا در اين مجموعة مدوّنه يك اشكال مهمّ و خطير به نظر حقير ميرسد - والله العالم - و آن اين است كه: أدعية صحيفة كامله با أدعية سائر صُحُف و مصادر با هم مخلوط شده است، و جز با رجوع به فهرست پايان كتاب، به هيچ وجه قابل تميز و تشخيص نميباشد.
چون دعاها بر حسب موضوعات تقسيم و تسهيم گرديده است، و در رأس و عنوان هر دعائي نيز اشاره به مصدر آن نشده است كه آيا از صحيفة كامله ميباشد، و يا از غير آن؟! روي اين اساس هر كس دعاي «صحيفة كامله» را از روي آن بخواهد بخواند هيچ راهي براي تعيين آن ندارد مگر به فهرست تخريجات و اتّحادات آن مراجعه نمايد، تازه آن فهرست همين قدر نشان ميدهد كه: دعاي شمارة فلان از كامله است يا نه. نه آنكه اگر ميخواهي مثلاً فلان دعاي صحيفة كامله را طبق حال خودت بخواني به فلان دعا مراجعه نما!
معلوم است كه: أدعية صحيفة كامله بخصوصها داراي مزيّتي ميباشند از جهت متن و مضمون، و از ناحية بلاغت و فصاحت، و از جهت سَنَد و مصدر كه أبداً با أدعية سائر صحيفهها قابل قياس نيست.
صحيفة كامله داراي سند متواتر قطعي است كه از زمان امام تا به حال در هر دوره تواتر خود را حفظ نموده است، و أعلام از علماء و محدّثين بالاخصّ «نهجالبلاغة» و آن صحيفه را در اجازات خود مرقوم ميداشتهاند. و نه تنها با يك سَنَد، بلكه با اسناد كثيره و مختلفهاي در هر عصر همراه بوده است.
بازگشت به فهرست
كثرت طرق صحيفة سجّاديه
مجلسي - رضوان الله عليه - در كتاب اجازات از «بحارالانوار» آن را به طرق عديدهاي روايت ميكند، از جمله روايتِ آن است از والدش: محمّد تقي علاّمة مجلسي اوّل كه در رويا بدون واسطه از حضرت قائم آل محمّد عليهالسّلام به طور مناوله (دست به دست گرفتن) اخذ و روايت نموده است.[70]
و سپس نيز با روايت والدش محمّد تقي از بعضي از مشايخ خود معنعناً روايت كرده است، و در خاتمة آن علاّمة مجلسي اوَّل ميفرمايد: و غير از اين طريق، طرق كثيرهاي وجود دارد كه بر آلاف و اُلوف زيادتي مينمايد، و اگر چه آنچه را كه من ذكر كردهام با نهايت اختصار آن بالغ بر ششصد طريق عالي ميگردد.[71]
و همچنين پس از آنكه روايت صحيفه را از والدش: محمّد تقي از طريق شهيد ثاني ذكر ميكند ميگويد: صورت مكتوب پدر علاّمهام بعد از اين اجازة شهيديّة ثانيه اين است كه: من به فرزند اعزّ خود اجازه دادم تا از من اين صحيفه را با اين إسناد از حضرت امام السّاجدين و زين العابدين و العارفين علي بن الحسين بن علي ابن ابيطالب با اسنادي كه بلا واسطه از صاحب الزمان و خليفة الرّحمن - صلوات الله و سلامه عليه - در رويا واقع شده است، با سائر اسانيدي كه بر هزار هزار سند افزون است (يك ميليون سند[72]) روايت كند.[73]
و همچنين پس از آنكه روايت صحيفه را با أسناد مختلفه و كثيرهاي به طريق ذكر حَيْلُولَهها در ميان سند از والدش محمّد تقي، از شيخ بهاءالدّين عاملي و سائر اساتيد و أعلام اجازة خود نقل ميكند، در خاتمة آن عبارت پدر را ميآورد كه: اسانيد مذكوره در اينجا فقط بر پنجاه و شش هزار و يكصد عدد رسيده است.[74]
و همچنين در اجازة ديگري چون روايت صحيفه را از والدش: علاّمه محمّدتقي از طريق صاحب الزّمان عليهالسّلام و از خط شيخ شمس الدين محمّد صاحب الكرامات: جدّ حسين بن عبدالصّمد پدر شيخ بهائي عاملي - أعلي الله تعالي مقامهم - نقل ميكند، و نيز مرحوم مجلسي اوَّل با ذكر حيلولههائي، كثرت طرق را اعلام ميفرمايد، در پايانش مجلسي اوّل ميگويد: و حاصل آنكه ابداً شكّي وجود ندارد بر اينكه صحيفة كامله از مولانا سيّد السّاجدين ميباشد، از جهت متن خود صحيفه، و فصاحتش، و بلاغتش، و اشتمالش بر علوم إلهيّهاي كه براي غير معصوم امكان آوردن آن نميباشد. و الحمدللّه ربّ العالمين بر اين نعمت جليله و عظيمهاي كه اختصاص به ما جماعت شيعه دارد. و صلوات و درود بر مدينة علوم ربّانيّه: سيّد المرسلين و عترت وي ابواب علوم و حكمتهاي قدُّوسيّه و السّلام عليهم و رحمة الله و بركاته.
زينت داد با كتابت خود محمّد تقي بن مجلسي در اوّل شهر الله الاعظم رمضان سنة يك هزار و شصت و چهار. و اسانيد مذكوره در اينجا عبارت از پنجهزار و ششصد و شانزده سند ميباشد.[75]
و در ميان اجازات مجلسي اوّل كلمة لاَيُحْصَي بسيار است يعني از اين طريق روايت به قدري أسناد تكثّر دارد كه قابل شمارش نميباشد، مثلاً در يكي از حيلولههاي اجازة صحيفه از شيخ بهائي ميفرمايد:
و با اسناد سابقه و غيرها مِمّا لاَيُحْصَي به واسطة شهيد و به غيرها از سيّد تاج الدّين از جماعت غفيري از علماء ما كه در عصر وي بودهاند.[76]
و نيز در ميان اجازة ايشان از والد شيخ بهائي در ضمن حيلولهاي ميگويد: وآنچه را كه من از اسانيد صحيفه به غير از اين اسانيد مشاهده كردهام فَهِيَ أكْثَرُ مِنْ أنْ تُحْصَي